راه و رسم زندگی همین است همه رفتنی اند و در نهایت از تمام لحظه های آدمی خاطرات ماندگاری باقی می ماند برای آیندگان که عده ای درس عبرت می شوند و عده ای الگوی زندگی. برخی می روند که فقط تا انتهای این مسیر عمر خود را سپری کرده باشند و برخی می روند که یار دیار عاشقان شده و یادگار ماندگار لحظه های دیگران شوند. مردانی که عشق را برگزیدند و حضرت یار خریدار مهرشان شد. آنها که خوب می دانستند این راه تنها شایسته عشاق از جان گذشته است و نه هر مدعی لاف زنی...
شهید والا مقام محمدصادق حسینی دلیر مردی که در اولین روز از بهار سال 1366 همزمان با باز کردن چشم شکوفه های بهاری چشم به جهان گشود و زندگی اش را آغاز کرد. پسری از خانواده ای مومن و متدین که از همان کودکی آموخته بود از کدام مسیر می تواند خودش را به قرب الهی برساند. شیر مردی که روزهای خوش کودکی اش را در کنار اعضای خانواده سپری کرد و همواره شاهد مناجات الهی پدر و مادر و زمزمه های عاشقانه شان با حضرت حق بود. او از همان زمان عشق را شناخت و مسیرش را پیدا کرد.
محمدصادق در هفت سالگی وارد دبستان شد و تلاش کرد درس بخواند روزهای نوجوانی اش در کنار اعضای خانواده سپری شد. پس از مهاجرت به ایران در شهر دلیجان مشغول به کار شد که سعی داشت سهمی در انجام امور منزل داشته باشد. کم کم بهار جوانی نمایان شد و او در مسیر تازه ای قرار گرفت. از زمانی که ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد محبت را بیشتر از قبل می شناخت و عشق را بیشتر از قبل درک می کرد به همین دلیل بود که تلاشش را برای امور زندگی چندبرابر کرده بود تا کاشانه اش گرمتر از قبل باشد.
مردی که انقلاب را دیده و فریاد آزادی خواهی ملت را شنیده بود و همیشه تلاش می کرد در این مسیر همراه و همقدم با برادران دینی اش گام بردارد با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز نمی توانست نسیت به شرایط پیش آمده بی تفاوت باشد بنابراین دل را به دریای خروشان عشق زد و همراه با رزمندگان ایرانی راهی نبرد حق علیه باطل شد. او تصمیم داشت خود را به قافله شهدا برساند اگر دست حق یاری اش می کرد.
شهید والا مقام محمدصادق حسینی پس از مدتها دلاوری در جبهه های نبرد حق علیه باطل سرانجام در چهارمین روز از آبان ماه سال 1364 در حین عملیات نصر8 در منطقه ماووت عراق به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای دلیجان آرام گرفت.