بسم الله الرحمن الرحیم
... همانا گرامیترین مرگ شهادت است.
با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران پیر جماران و یاور محرومان امام خمینی(قدس سره) و با درود فراوان به روان پاک شهیدان راه انقلاب از صدر اسلام تا کربلای کنونی ایران و با درود فراوان به امت قهرمان و پدر و مادران شهیدپرور ایران پدر و مادر عزیز و گرامی سلام عرض میکنم. سلامی گرم از فرزند حقیرتان و امیدوارم در طول زندگی صبور باشید و استقامت پیشه کنید برادران و خواهران اقوام و خویشان و دوستان و رفیقان و همشهریان عزیز و ارجمند سلام عرض میکنم سلامی از راه دور اما صادقانه و دلنشین و از همه طلب حلالیت مینمایم و میدانم که به کسی خوبی نکرد که قابل گفتن باشد ولی از شما میخواهم اگر به شما بدی کردم اگر قابل بخشش هستم، مرا ببخشید.
میخواهم که با رفتن من شیون و زاری نکنید و ذرهای ناراحتی به دل راه مدهید. شاد باشید و افتخار ورزید چون این شما بودید که فرزندتان را در راه اسلام فدا کردید و این سعادت نصیب هر خانواده امکان دارد نشود. بله در مرگ من ناراحت نشوید و فرض کنید یک مرغی از قفس رفته و من را به عنوان خمس این خانواده به حساب بیاورید و خواهش میکنم اگر میخواهید من زجر نکشم تا سر حد امکان و اصلاً گریه مکنید و قطره اشک شما از اجر شهید میکاهد و مرگ مرگ است و انسان اول تا آخر باید دنیای فانی را پشت سر بگذارد و این دنیا محل گذر و آزمایش است و باید سعی کرد در این آزمایش رفوزه نشد و چه بسا کسانی هستند که پشت جبهه بدون هیچ مرضی میمیرند، پس چه بهتر که انسان در راه جهاد جان سپارد و همانا جهاد ستون دین است و روش سعادتمندان ...
حالا فهمیدم که جنگ چیست، جبهه کجاست و رزمنده کیست و تا به حال هر چه از رادیو و تلویزیون و غیره دیده و شنیدهام رؤیایی بود و جنگ را باید در میدان جنگ احساس کرد تا واقعیت را با چشم بینا دریافت و جبهه دانشگاه آدم ساز است و تا بانگ لا الا اله الله و محمد رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر تمامی جهان طنین بیفکند، از پای نخواهیم نشست. آری پدر و مادر عزیز و گرامی من کمترین زحمات شما را جبران نکرد و مخصوصاً تو ای مادر عزیز قدر خوبیها را ندانستم. انسان تا وقتی سختی نکشد قدر خوبیها را نمیداند و از شما میخواهم که تا آخرین لحظات زندگی با هم باشید و به هم خوبی و محبت کنید و قدر همدیگر و همه چیز را خوب بدانید و انسان در این موقع به درد همدیگر میخورد ... در آخر هر چه که بگویم هنوز نتوانستم از شما قدردانی کنم و انشاءالله به بزرگی خودتان قبول کنید پدر و مادر و خانواده گرامی و همه و همه خداحافظ. امام(قدس سره) را دعا کنید. خدا و مرگ را هرگز فراموش نکنید. خداحافظ خداحافظ در لحظه شهادت، اسماعیل نذرمحمدی، مورخه 6/7/1362.
شهید محمد اسماعیل نذر محمدی، در سال ۱۳۴2 در روستای شهرجرد از توابع شهرستان اراک به دنیا آمد. دوران کودکی را در روستا به پایان رسانید. تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی به پایان رساند و پس از آن تا در کنار پدر در مزرعه کار میکرد. شهید عزیز محمد اسماعیل نذر محمدی علاوه بر این که خیلی خوشاخلاق بودند. در کارها و مشکلات بسیار صبور و با متانت برخورد میکردند. نسبت به کارهای الکتریکی و فنی خیلی ماهر بودند. و اگر کاری به ایشان واگذار میشد. با حوصله و وقت فراوان کار را به پایان میرساند. و تا آن کار را به پایان نمیرساند، دستبردار نبود. هر کس کاری داشت، انجام میداد و به همسایه بدون هیچ چشمداشتی کمک میکرد.
در اردیبهشتماه سال ۱۳۶2 با عضویت در بسیج و پس از پایان یک دوره آموزش راهی جبهه شد. او نزدیک به شش ماه در جبهه خدمت کرد و در این مدت فداکاریهای بسیار نمود. او سرانجام هنگامی که به عنوان بسیجی در گردان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در عملیات والفجر 4 شرکت کرده بود در هفدهم آبان ماه 1362 هنگام درگیری با مزدوران بعثی عراق در ارتفاعات شیخ گز نشین در منطقه پنجوین عراق به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید که در منطقه عملیاتی مفقود شده بود، پس از تفحص در بیست و دوم اسفندماه سال 1372 در زادگاهش به خاک سپرده شد.