شهید گرانقدر سید مجتبی سلامتی در اولین روز بهمنماه سال 1340 در خانوادهای مذهبی و از نظر مالی ضعیف در شهر اراک دیده به جهان گشود. شهید سید مجتبی از نظر اجتماعی بسیار فعال و مؤدب بود و همواره کتابهای دینی و سیاسی علما را مطالعه مینمود. دیپلم هنرستان داشت و با تلاطم انقلاب همراه شد.
قبل از انقلاب هم فعال بود و در تظاهراتها علیه رژیم پهلوی شرکت میکرد و در صحنه بود. در آغاز جنگ تحمیلی هم در مسجد آموزش اسلحه میداد. البته برای آموزش به روستا هم میرفت و در همان هنگام به جبهه اعزام شد.
برادرش میگوید: در روز آخر سید مجتبی یکی از همرزمانش را که تیر خورد بود، بر میدارد، حال آن که او شهید شده و سید مجتبی نمیدانست، در همین حال مزدوران عراقی او را هدف قرار داده و تیری به او میزنند که سید مجتبی میگوید: یا جدّا اَشهدُ انْ لا اِلهَ الا الله و اَشهدُ انَّ محمّداً رسولُ الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و بعد به زمین میافتد و جان به جان آفرین میسپارد.
صبح روزی که میخواست به جبهه برود، با هم صبحانه خوردیم و خیلی بشاش بود. یک روز آمد (آخرین باری که به روستا رفته بود برای آموزش) و گفت: یک عده از برادران رفتند جبهه. ای کاش من هم آنجا بودم و چند روز دیگر رفت. یک بار هم با هم تهران رفته بودیم و او مصاحبه داد و قبول نشد. من گفتم سید مجتبی شما خیلی وارد بودی، چرا قبول نشدی؟ و او با کمال تواضع گفت: آنهایی که قبول شدند، شایستگیشان از من بیشتر بود.
در آذرماه سال 1360 بعد از فتح قله بزرگ شیاکوه در غرب کشور توسط رزمندگان اسلام در عملیات مطلعالفجر، نیروهای عراقی پاتکهای شدیدی برای باز پسگیری این ارتفاعات سوقالجیشی شروع نموده بودند. در روز دوم عملیات که مصادف بود با دومین پاتک سنگین عراقیها به همراه شهید سید مجتبی سلامتی که مسئول دسته بود، جهت استقرار در مواضع مناسب به منظور مقابله با پاتک مجدد نیروهای عراقی حرکت نمودیم و این در حالی بود که به علت سوقالجیشی بودن و صعبالعبور بودن تپه شیاکوه، رساندن آذوقه بسیار مشکل صورت میگرفت و دسته نظامی ما بعد از دو روز هنوز آذوقه جدیدی دریافت نکرده بود و با قناعت و مقاومت در برابر تشنگی، بعد از عملیات سنگین مطلع الفجر هم چنان در حال نبرد با مزدوران عراقی بودیم؛ لیکن در زمینه کمبود آب نسبت به سایر خوراکیها بسیار در مضیقه بودیم.
بعد از استقرار در مواضع جدید در یکی از سنگرها یک جنازه عراقی مشاهده گردید که عراقیها موفق به انتقال جنازه وی نشده بودند. بعد از بررسی جنازه مبنی بر این که تله نباشد و جمعآوری تجهیزات نظامی به جا مانده، یک قمقمه پر آب نیز همراه وی بود که شهید سلامتی قمقمه آب را نیز برداشت و با وجود این که خود ایشان بسیار تشنه بودند، شروع به تقسیم آب به نیروهای تحت امر خود به وسیله درب قمقمه نمود که به صورت مساوی برای همه نیروها توزیع شود و بیشتر از دو درب قمقمه با آن شدت تشنگی به هر نیرو نرسید و خود ایشان نیز به همان اندازهای که دیگران آب استفاده کردند، نوشید.
خاطره:
در سیزده آبان 1360 به همراه شهید مجتبی سلامتی به جبهه اعزام شدیم، پس از اعزام به تهران و کرمانشاه و پادگان اللهاکبر اسلامآباد غرب و سپس در منطقه عمومی دار بلوط جهت آماده شدن برای عملیات مطلعالفجر مستقر گردیدیم که در آذرماه 1360 عملیات با رمز مقدس یا مهدی ادرکنی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آغاز گردید و رزمندگان اسلام توانستند ارتفاعات بسیار حساس و مرتفع شیاکوه را از لوث وجود بعثیهای متجاوز پاکسازی نمایند. روز دوم عملیات که عراق پاتک سنگینی را شروع نموده بود، به همراه شهید سلامتی که به عنوان فرمانده دسته در گردان شهید سیاوش امیری انجام وظیفه مینمود، جهت استقرار نیروها در سنگرها و موقعیتهای مختلف، برای دفع پاتک عراقیها حرکت نمودیم، در حالی که همه نیروها در موقعیتهای خود استقرار یافته بودند و کاملاً نسبت به تحرکات نیروهای عراقی تسلط داشتند. اینجانب به همراه شهید سلامتی و شهید خوشخط در موقعیتی نزدیک به هم قرار گرفته و مشغول مستحکم نمودن سنگرهای خود بودیم که ناگهان شهید خوشخط به وسیله تکتیراندازان و قناسههای عراقی مورد هدف قرار گرفت. به دنبال آن شهید سید مجتبی سلامتی جهت نجات وی از سنگر خارج گردید که ایشان نیز مورد هدف قرار گرفت و در این هنگام آخرین کلمات این شهید عزیز این بود که با گفتن کلمه «یا جَدّا» به فیض عظیم شهادت نائل گردید.