شهید عباس سلطانی فرزند جعفر در ششمین روز از اردیبهشتماه سال 1347 در روستای رباط کفسان از توابع شهرستان خمین و در خانوادهای روستایی و مذهبی که اهل تلاش و کار بودند، دیده به جهان هستی گشود. عباس اهل کار و تلاش بود. از همان دوران کودکی با پدرش به کشاورزی مشغول بود و در زمین کار میکرد. از زمینهای کشاورزی روستای رباط کفسان تا شرکت نخ طلا و از آنجا به جبهه و رسیدن به شلمچه راهی پر از خاطره و خطر بود که او توانست همهی این راه را با مدد از اهلبیت(علیهم السلام) برای رسیدن به سعادت و شهادت طی کند. برادر بزرگترش منصور، معلم بود و او در شکلگیری روحیهی جهادی و انقلابی او به شدت دخیل بود و سعی میکرد تا بیشتر وقتش را با او بگذارند.
عباس هم احترام منصور را داشت و هم بیش از همه با او راحت بود. برادرش منصور، از شهدای فرهنگی شهرستان خمین است که در جبهه به شهادت رسید.
دوران کودکی عباس که طی شد به مدرسه رفت و توانست در دبستان روستا تحصیل کند و تا پنجم ابتدایی هم بیشتر درس نخواند و روی به کار و تلاش آورد. مدتها در محضر پدرش بود و کشاورزی میکرد و بعدها به شرکت نخ طلا رفت تا در این شرکت کار کند.
اخلاق خوبی داشت. شوخطبع و مهربان بود. فضای کاریاش را با شوخیها و خندهها به گونهای کرده بود که همه دوست داشتند تا با او کار کنند. اگر همکارش مشکلی داشت با او همراه میشد و در برطرف کردن مشکلاتش میکوشید.
عباس با وجود این که برادرش منصور در جبهه بود نمیتوانست جای خالی او را در زمان جنگ ببیند. راهی بسیج شد و با وجود این که اذیت و آزارهایی هم برای رفتن به جبهه کشید، نامنویسی کرد و از طریق لشکر مهندسی رزمی 42 قدر با دیدن آموزشهای نظامی به جبهه جنوب راهی شد.
در گردان سلمان چون رانندگی با بلدوزر را بلد بود، پیشقدم شد تا در این حیطه هم کاری کند و خدمتی برساند. این روحیهی عالی او بود که نمیتوانست بیکار بماند. عباس سرانجام در بیست و سوم دیماه سال 1366 در حالی که مشغول ساختن خاکریز بود، به شهادت رسید.
پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهرستان خمین به خاک سپردند.