بسم الله الرحمن الرحیم
... زبان مرد عاقل پشت دلش میباشد اول میسنجد بعد میگوید.
سلام مادر مهربانم اگر خداوند لطفش را شامل حال من نمود و به فیض بزرگ نائل شدم، انتظار آن را دارم که هرگز ناراحت و غمگین مباشید و لباس گریه بر من (نپوشید) برای حسین(علیه السلام) و یارانش گریه کنید که مظلومانه جان دادند. برای امام حسن(علیه السلام) گریه کنید که هنوز هم قبرش در آفتاب میباشد. برای امام موسی کاظم(علیه السلام) گریه کنید که در زیر شکنجهها، عمر خود را سپری نمود و بر بهشتی مظلوم گریه کنید که بدنش بهگونهای تکهتکه شد که نتوانستند قیافه او را تشخیص بدهند. بر باهنر و رجایی گریه کنید که بدنشان در آتش سوخت و شهید شدند. ای دوستان و اقوام من چگونه تحمل کنم که رهبرانم اینگونه شهید میشوند و من آسوده در منزل بخوابم. پدر جان اگر بعد از شهادتم جسدم را ندیدید مبادا ناراحت باشید که فرزندی را شما در راه خدا دادهاید و نباید ما را از خدا بخواهید بیش از این مزاحم اوقات شما نمیشوم. امیدوارم امام(قدس سره) و روحانیت را تنها نگذارید و خط سرخ انقلاب را ادامه دهید. وصیت به برادرانم راه شهدا را پر رهروتر نمایید. به امید روزی که در بهشت دور شهدا گرد هم آییم.
نماز برای اینجانب 2 سال اجیر بگیرید. روزه 1 ماه. از مال و دارایی ما انفاق کنید، رد مظالم 1000 تومان. چندانی که من صغیر دارم همسرم اختیار دارد خواست برود، رفته مهریه و یک 8 اموالم معلومه است. اگر به شهادت نائل شدم در زادگاه خودم دفنم کنید. آنچه که بدهکارم......به خدمت پدرم عرض میکنم پدر جانم برای بنده حق (لطف) کن از تمام اهل محل حلالی بگیر.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته قارداش علی سلطانی.
شهید قارداشعلی سلطانی در نوزدهم آذرماه سال 1326 در روستای ستق از توابع نوبران ساوه در خانوادهای مذهبی و متدین و پر تلاش و زحمتکش دیده به جهان هستی گشود. چشمانش را که باز کرد دستان زمخت و پینهبسته کشاورزی را دید که به او عشق میورزید و آغوش پر مهر مادری را که از داشتن چنین فرزندی بر خود میبالید.
از کودکی در مزرعه کار میکرد و آنچه از سواد آموخت را مدیون مکتبخانه روستا بود که پیرمردی با محاسن سفید برای آموزش قرآن به راه انداخته بود.
از خدمت سربازی که بازگشت ازدواج کرد و در سال 1362 وقتی به شهادت رسید یک پسر و سه دختر داشت. در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی برای شرکت در تظاهرات علیه حکومت پهلوی به شهر میآمد و به دلیل علاقه به اسلام از مدافعان انقلاب اسلامی بود. پس از انقلاب روزگار را به خوبی پشت سر میگذاشت و با کار و تلاش فراوان در کنار پدر و مادر و خانوادهاش در روستا زندگی میکرد که ناگهان جنگ تحمیلی آغاز شد؛ بیهیچ تردیدی به فرمان پیر و مراد خویش لبیک گفت و به عنوان بسیجی به سپاه اسلام پیوست تا ادای دین کند، بیش از سه ماه در جبهه بود و سرانجام هجدهم اسفندماه سال 1362 در منطقه جزیره مجنون در عملیات خیبر بر اثر سوختگی ناشی از مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.