چه زیبا نامی را برایش انتخاب کردند. مهدی، نامی بود که پدر و مادر هر دو برای او انتخاب کرده بودند و گویای ارادت و علاقهی آنها را به صاحب این نام مبارک بود. از برکت این نام بود که او و خانوادهاش همواره دعاگو و خواستار فرج صاحب عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودند. در بیستم مهرماه سال 1339، در شهر تهران، در کانون گرم خانوادهای اصیل و مهربان، معتقد به اسلام و پایبند به انقلاب و امام خمینی(قدس سره) دیده به جهان هستی گشود. روزگار را در کنار پدر و مادر و در دامان پاک آنها آغاز کرد و چه آغاز مبارکی بود. علوم دینی و قرآنی را فرا گرفت و راه به مجالس مذهبی و دینی پیدا کرد. در جلسات قرآن حضور داشت و همراه پدر به مجالس و سخنرانیها میرفت، تا وجودش را تعالی بخشد و از مسیر اسلام خارج نشود. به اراک مهاجرت کردند و زندگی جدیدی را در این شهر، در خیابان شهید رجایی آغاز کردند. هفتساله که شد در یکی از دبستانهای شهر تحصیل را آغاز کرد. دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و به دوره راهنمایی رفت. درس را دوست داشت. در رشتهی تجربی به درس و فعالیت ادامه داد تا این که دیپلم گرفت. این زمان، مصادف با آغاز جنگ تحمیلی و حملهی متجاوزانهی دشمنان بعثی به مرزهایی ایران بود. اخبار و اطلاعات خوبی از جنوب کشور به گوش نمیرسید. خبر از آوارگی مردمان و خرابی شهرها و خانهها بود تا این که فرمان امام خمینی(قدس سره) مبنی بر «جهاد و حضور جوانان و مردان در جبههها» صادر شد. مهدی هم از جمله کسانی بود که زمان سربازیاش فرا رسیده بود و میخواست به فرمان مولایش لبیک بگوید. با لباس سربازی به لشکر 84 ارتش پیوست و از همین یگان هم به جبهه اعزام شد. برادرش شهریار سلطانی نیز در جبهه بود و هر دو در مناطق جنگی مشغول نبرد با دشمن متجاوز بودند و از میهن اسلامی دفاع میکردند. تا سرانجام شهریار در مردادماه سال 1361 و مهدی در هجدهم بهمنماه همان سال در منطقهی دهلران، شربت گوارای شهادت نوشیدند و نامشان جاودانه شد. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند