بسم رب الشهدا و صدیقین
)وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
به نام خداوند قادر متعال و به نام معبودی كه رحمت واسعهاش سراسر عالم وجود را در بر گرفته. به نام خالقی كه رحمان است و رحیم، جبار است و كریم، قهار است و غفور، قوی است و رئوف. شكر و سپاس خدایی را كه اسوهای از سلاله رسولان را برگزید تا كه در آن ظلمت بر بندگان شود و درماندگان وادی ستم را به سر منزل مقصود كه عدالت واقعی است، رسانده و طوفانزده را به ساحل نجات رهنمون سازد. سپاس خدایی را كه با الطاف بیپایان و امداد امت اسلامی وظیفه مستضعفان را كه در پی فرمان ولی خود در حركت و پیرو فقیه خود هستند.
این آخرین وصیتنامه من حقیر سراپا تقصیر فرشید سلطانی مقدم فرزند مرتضی سلطانی مقدم كه جوانی 15ساله، مسلمان و به احادیث خداوند متعال و رسالت محمد بن عبدالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امامت علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) و یازده فرزند معصومش(علیهم السلام) از صمیم دل شهادت میدهم و به تمام ما اَنزَلَ اللهُ علی رسولِهِ) و به احكام اسلام از فروع و اصولش اعتراف و اعتقاد دارم و از خداوند متعال میخواهم مرا با همین اعتقاد بمیراند و محشور كند و تشنه ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستم.
اما در مورد خانوادهام! بدینوسیله از شما حلالیت میطلبم مخصوصاً پدر و مادرم چون بهشت زیر پای پدر و مادر است و من از پدر و مادرم كمال تشكر را دارم و این محبت شما چیزی نیست كه بتوان جبران كرد و اما مادرم و پدرم و برادرم و خواهرانم از شما میخواهم كه در تشییع جنازه من هیچ ناراحت نباشید زیرا من ناكام از جهان فانی كه هیچ ارزشی برای من ندارد، نمیروم.
و از شما برادرم و خواهرانم حلالیت میطلبم و از شما میخواهم كه برای من گریه نكنید و به خداوند و عالم غیب و به شهادت، ایمان داشته باشد. هیچوقت ناراحت نمیشود و حتی هم میشود كه جزو خانواده شهید است مرا كه این فیض بزرگی است كه از جانب پروردگار نصیب هر كس كه او نخواهد مشد و دیگر از كلیه دوستان و آشنایانم به خصوص برادر احمدی طلب حلالیت میكنم.
و اما یك سخن به مادر میگویم كه ناراحت نباشید و فقط شكایتتان را به آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ببرید و این را بدانید كه جواب این آه و نالهها داده خواهد شد و انشاءالله ریشه صدام كنده و ریشه اسرائیل غاصب و آمریكای جنایتكار هم كنده خواهد شد. و اما این را بدانید كه جسم جاودانه نیست و پس از مدتی خاك میشود ولی در روح انسان پدر عزیزم مانند كوهی استوار باشید تا همه از شما عبرت بگیرند و به حرف ضدانقلاب گوش ندهید و از شما خواهش میكنم كه سربلند و سرافراز باشید كه پسرتان به هدف والای خود كه همان عاشق شدن به خداوند است نائل آمده و در همین راه شهید شده.
خدایا دوست دارم شهید شوم و مثل سالار شهیدان(علیهم السلام) سر بریده شوم و دوباره زنده شوم مثل دستغیب هر تکهام را یك جا و مثل بهشتی مظلوم سوخته و رجایی شهید خاكستر شوم.
خدایا خدایا ما را از یاران قیامکنندگان ابراهیم(علیه السلام) خلیلالله، محمد رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، و خمینی(قدس سره شریف) روحالله قرار بده و ای خدای صبور و مهربان به خون پاك در مهراب ریخته علی(علیه السلام) دعای لشكریان آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را اجابت بفرما، خدای سد الهی را با سوگند به ثارالله(علیهم السلام) در لشكر روح الهی شكست عدو الهی به استقرار حزب اللهی و زمینهساز حكومت جهانی حجت الهی یاری فرما. خداوندا به كرمت، به عظمتت، به حرمتت، شهادت میدهیم كه مرز دعاهای مسلمانان را از دست اجابت محفوظ نگهدار. بارالها رحمت و بشمار نگهبانان زمان و اسلام را بسیار گردان و ما را ای پروردگارا همانا شنیدیم كه منادی ندا میداد ایمان آورید به خداوند یكتا، پس ایمان آوردیم پس گناهان ما را بیامرز و ما را از آتش دوزخ نگهدار.
بارالها رهبر كبیر انقلاب این حسین(علیهم السلام) زمان را از جمیع بلیات محفوظ و ایشان را تا انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حتی كنار آن حضرت نگهدار.
والسلام علی من التبع الهدی.
2. سوره آل عمران، 169.
فرشید در ساعت 5 صبح شانزدهم شهریور 1347 در تهران به دنیا آمد. از عشق او به خاندان عصمت و طهارت و مولا علی(علیه السلام) همین بس که پنجساله که شد میگفت: چرا نامم را علی نگذاشتید و به همین علت در منزل او را علی صدا میزدیم. تحصیلات او تا کلاس سوم ابتدائی در مدرسه عظیمی اراک بود بعداً به علت انتقال اداری به خمین منتقل شدم. او تا سال سوم راهنمایی در خمین درس میخواند. در سال 1357 شبها با رفقای دیگرش به دیوارها شعار مینوشت؛ نمازش ترک نمیشد بعد از نماز در مسجد امام حسین(علیهم السلام) همیشه نفر دوم بود که قرائت قرآن میکرد. معتقد به ولایتفقیه و عاشق امام(قدس سره شریف) بود. برای مقام روحانیت احترام خاصی قائل بود. سال 1361 برای اعزام به جبهه به پادگان 21 حمزه سیدالشهداء(علیهم السلام) اعزام شد اما به خاطر بیماری مادرش به منزل عودت داده شد. سال 1362 دوباره به پادگان آموزشی رفت و از آنجا به جبهه اعزام شد وقتی به او گفتم: صبر کن تابستان برو که از درس عقب نیفتی گفت: امام(قدس سره شریف) گفته جبههها را پر کنید و باید رفت. گفتم: یعنی جنگ تمام میشود گفت: نه الآن میخواهم بروم و دین خود را ادا نمایم. بالاخره رفت.
در نامهاش نوشته بود: چند شب قبل با کمک برادران پاسدار ضربت سختی به مزدوران بعثی عراق زدیم انشاءالله شب عید میآیم و برای شما تعریف میکنم و آنطور که برادران سپاهی تعریف کردند در شب هفتم اسفندماه سال 1362 هنگام حمله در جزیره جنوبی مجنون در حالی که مشغول نبرد بودند، بر اثر انفجار خمپاره دشمن به اتفاق همرزم دیگرش شهید احمد اکبری به لقاءالله پیوست و عاشقانه نزد خداوندش شتافت. بر اثر آتش دشمن نتوانستند او را به پشت جبهه منتقل نمایند.[1]
پس از سالها پیکر مطهر شهید در هفدهم تیرماه 1376 به وسیله گروههای تفحص شناسایی و در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.
1. پدر شهید.