اینجانب محمود سلمانی فرزند ابوالقاسم دارنده شناسنامه شماره 1077 صادره از تهران متولد سال 1340 اول فروردین.
در كمال سلامت عقل و با آزادی كامل وصیت میكنم از اجناس خود كه از وسایل مغازهام میباشد برای بنده خرج دفن و کفن برداشته شود و الباقی را به مستحقانی كه خود پدر و مادرم میشناسند، اهدا نمایند و بنده حاضر نخواهم بود كه برای من بیش از حد معمول مخارج در نظر بگیرید. وصیت میكنم بنده را در بهشت زهرا دفن نمائید. و در سه شب اول فوتم شیرینی خیرات فرمائید. بنده با تمام وجود خاضعانه از پدر و مادر مهربانم تقاضای عفو و بخشش از كارهایی كه قبل از خدمت انجام میدادم، میكنم و از شما تمنا دارم در جمع برای من زاری نكنید زیرا آنان كه دشمن باشند، شاد و آنان كه دوست باشند، گریان میشوند. همیشه در جمع شاد باشید و جای مرا برای خود خالی مگذارید. وصیت میكنم برادرم مسعود را كه در كارهایش دقت كند. زیرا اسلام به كسانی احتیاج دارد كه واقعیت را درك كنند و حق را پایدار سازند.
شاهدان وصیتنامه دوستانم كه نام آنها عبارتند از:
1 - علیرضا شریف
2 - صادق رامین پارسا
3 - محمود رضا طالبزاده
والسلام 2/5/1360
تمام کتابهای بنده را به جز رساله به مسجد حسینی دفتر فرهنگی مسجد تحویل دهید. از نوارهای مذهبی هر طور كه مایلید استفاده نمائید.
شهید والامقام محمود سلمانی دلاور شهیدی که در سالهای جنگ تحمیلی برای اعزام به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد و با سینهای سپر برای دفاع از مردم سرزمینش به سمت جبهه راهی شد.
او در اولین روز از بهار سال 1340 در بهاری زیبا و دلنشین همزمان با رویش دوباره گیاهان در زیباترین فصل خداوند و همزمان با جاری شدن دوباره رودهای خروشان این سرزمین در خانوادهای اصالتاً خمینی در شهر تهران، دیده به جهان گشود در زیر سایه پدر و مادری مهربان درس عشق و دلدادگی را خواند و از آنها محبت و مسئولیتپذیری را آموخت تا در هنگام نیاز با غیرت و صلابت در صحنههای مهم کشور حاضر باشد. در هفت سالگی وارد دبستان شد و دوران ابتدایی را پشت سر گذاشت اما بعد از آن ادامه تحصیل نداد و درس خواندن را رها کرد. با تمام توانش زحمت میکشید تا روزی حلالی به دست آورد و باری از دوش پدر و مادر بردارد. موتورساز بود و دستهای سیاهش نشان از نان سفید و تمیزی داشت که با تلاش به دست میآورد.
شهید محمود سلمانی در زمان جنگ تحمیلی برای اعزام به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد و در لباس غیرت و جوانمردی سربازی لشکر 58 ذوالفقار قرار گرفت. او مدتی را در جبهه بود و سرانجام در بیستم آذرماه سال 1360 در ارتفاعات شیاکوه - گیلانغرب با اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکرش در زادگاهش تهران، به خاک سپرده شد.