شهادت میدهم كه خداوند یكی است و شریك ندارد و گواهی میدهم محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرستاده خداوند است و گواهی میدهم علی(علیهم السلام) ولی خداست (خدایا شهادت در راه خودت را نصیب من گردان كه شیرینترین مرگها است).
به نام او كه همهچیزم از اوست. به نام او كه زندگیام در جهت اوست. به نام او كه زنده به اویم، زنده بودنم به خاطر اوست. بودنم از اوست مردنم از اوست یادم اوست، جانم اوست معشوقم اوست، معبودم اوست، مقصودم اوست، مرادم اوست، احساس میكنم با ذرهذره وجودم با تمام سلولهایم احساسش میكنم اما بیانش نتوانم كرد.ای همهچیزم، گواه باش كه بی تو هیچ و پوچ خواهم بود.
با درود و سلام بیكران بر خمینی(قدس سره) كبیر كه به حق نجاتبخش مردم ایران از استعمار و ظلمهای شرق و غرب است و سلام بر پدر و مادر عزیز و گرامی و بزرگوار كه تا جان در بدن دارم مشقتهای آنان را فراموش نخواهم كرد. پدر و مادر عزیزم من بنا به فرمان خداوند و بنا به مسئولیتی كه داشتم برای رضای خدا و برای دشمنان اسلام به جنگ كفار رفتم تا بتوانم کمی برای اسلام كمك كرده باشم تا خدا را از خود خشنود و راضی كنم. پدر و مادر عزیزم من از شما میخواهم كه مرا ببخشید چون ممكن است دیگر همدیگر را نبینیم و طول این چند لحظهای كه در كنار همدیگر زندگی كردیم و من شما را بسیار اذیت و آزار دادم مرا حلال كنید و ببخشید.
ای مادر! چون كوه باش و استقامت كن. لحظهای از یاد و نام خدا غافل نشوید و در این راه بكوش كه هر چه بكوشی كم است. و ای برادران عزیزم! هوشیار باشید و غیر از اسلام و قرآن فكر نكنید. هر چیز صلاح است در این كتاب نهفته میباشد و شما هم سعی كنید راه خدا را ترویج نمایید. در این راه از بذل جان و مال خویش دریغ نفرمایید و خواهر كوچكم را باید شما به راه اسلام و راه راست هدایت كرده و با ایمانش كنید. نماز یادش بدهید.
سخنی دارم با همشهریان عزیزم و بزرگ و نور چشمانم و سروران گرامیام كه مرا حلال بنمایند و از تمام دوستانم حلالیت میطلبم. روی سخنم با شماست مردم ساوه! همان طور كه برادرم اسماعیل اسدی گفته است در مورد حقالله و حقالناس كوشا باشید. حقالناس را گردن نگیرید. زیرا خداوند بخشنده و مهربان از حق خودش میگذرد، كرم و لطفش شامل حال تمام مردم است و خداوند حقالله را میبخشد و در مورد حقالناس كه باید از مردم طلب عفو كنید. ای مردم هوشیار باشید كه اگر حقالناس بر گردنتان بیفتد بسیار سخت و مشكل خواهد بود و کمی دقت كنید كه تمام گلها یك به یك میروند و خواهش من این است اگر میخواهید در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هیچگاه زبان به شكایت نگشایید و آنچه را كه از قدر و منزلت الهی شما میكاهد بر زبان نیاورید و این مصیبتها و سختیها زودگذر و تمام شدنی است ولی به پاداش این جانفشانیها و فداكاریها به نعمتهای ابدی و بیپایان خداوندی خواهید رسید و بر سر كرامت و بزرگواری تكیه خواهید زد.
منظور از این مقدمهها این است كه خون این شهدا را پایمال نكنید فقط و فقط پیرو راه آنان باشید كه همانا راه خدا و رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امامان(علیهم السلام) بر حق است و ولایتفقیه ... سروران گرامی دیگر چیزی برای گفتن ندارم و حرفهای لازمه را امام(قدس سره) میفرماید و از پیروان امام(قدس سره) باشید و امام(قدس سره) را یاری كنید و امام(قدس سره) را تنها نگذارید و در پایان از شما میخواهم من را در سید اسحاق به خاك بسپارید زیرا ما كه گناهكاریم ولی چه بسا كه آنهایی كه آنجا به خاك رفتهاند روزی در كنار ما زندگی میكردهاند شاید خداوند پروردگار كرم لطفی بكند و روح آنجا خفتگان شاد گرداند. والسلام مهدی سلیم.
سپیده صبح که طلوع کرد حسین با خبر شد که خداوند پسری به او عطا کرده است. با شادی به نظافت کردن خانه مشغول شد. او میدانست که هر لحظه ممکن است مادر با پسر تازه متولد شدهاش از راه برسد. مهدی در پانزدهم بهمن 1344 در شهرستان ساوه به دنیا آمد. پدرش حسین در اداره بهداشت ساوه کار میکرد. مرد زحمتکشی که برای تربیت فرزندانش بسیار تلاش کرد. مهدی در سالهای نخست نوجوانی به ورزش دو و میدانی رو آورد و در رشتههای پرتابی در چند مرحله قهرمان استان شد و سپس در مسابقات کشوری مقام دوم رشته پرتاب دیسک را کسب نمود. همراه با ورزش تا دوم دبیرستان نیز درس خواند و سپس برای یاری سپاه اسلام با عضویت در بسیج و پشت سر گذاشتن آموزش لازم عازم جبهه شد.
حضور در بسیج تأثیر معنوی فراوانی بر او گذاشت و موجب تقویت روح پهلوانی او شد و این نکته از نکات بارز وصیتنامه اوست که موجب شده در مورد حقالناس بسیار سفارش کند و از همه مردم و بهویژه خانواده درخواست کند به حقالناس توجه ویژه داشته باشند. مهدی از اواسط سال 1363 به عنوان بسیجی گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) عازم نبرد با بعثیون شده بود و پس از چند ماه حضور در جبهه، در بیست و چهارم اسفندماه سال 1363در شرق رودخانه دجله بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. این شهید والامقام پس از تشیع با شکوه توسط مردم شهیدپرور و خداپرست شهرستان ساوه در زادگاهش به خاک سپرده شد.