بسم الله الرحمن الرحیم
)إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ).[1] بازگشت همه شما به سوى اوست. وعده خدا حق است. هموست كه آفرينش را آغاز میكند سپس آن را باز مىگرداند. خدایا خوشحالم که مرا در این مکان و این برههی زمانی آفریدی و از پیروان (اگر بوده باشم) نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، خمینی(قدس سره شریف) کبیر قرار دادی و عشق پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و خاندانش را و بغض دشمنان آنان را در دلم قرار دادی. پروردگارا! بزرگ معبودا! جان ناقابل مرا بگیر و بر لحظهلحظه عمر با ارزش و ثمربخش امام(قدس سره شریف) عزیزمان بیفزا و تا زمان ظهور حضرت حق و حتی در کنار ایشان او را حفظ فرما. پروردگارا! تو را سپاسگزارم که بر من منت گذاشتی به صراط مستقیم هدایتم کردی و جهاد اصغر را که همان مبارزه رو در رو با دشمن است به رویم باز کردی هر چند که در جهاد اکبر که مبارزه با نفس اماره و سرکش است چون مردهای بیجان و بیحرکت هستم. خدایا مرا در یاری کردن این حق و قرآن و اسلام عزیز یاری کن. زیرا من نمیتوانم از هیچ راه دیگری به اسلام خدمت کنم. ولی جان بیقابلی دارم که آن را در راه تو فدا خواهم کرد. مادر عزیز: از تو میخواهم که موقع تشییع و مجلس سرت را بالا بگیری و همچون زینب(B) که سرمست از عشق خدا و پیامبرش است، سپر کنی و همچون مادر وهب صبر و استقامت داشته باشی و چیزی را که در راه خدا دادی افسوسش را نخوری و افتخار کنی به شهادت فرزندت که احدالناسی خیال نکند که من شهادت را کورکورانه انتخاب کردم. و موقعی که بهشتزهرا میآیی تنها به فکر من مباش و فقط به مزار من نگاه نکن، سرت را بالا بگیر و به قبر دیگر شهدا بنگر و به جای فغان و گریه بر سر قبرم قرآن بخوان و شیرینی تقسیم کن، و درخواست آخرم این است که شیر پاکت را حلالم کن. خداحافظ. پدر مهربانم: بسیار افسوس میخورم که در مدت کوتاه عمرم چقدر شما را اذیت کردم و اسباب زحمت شما را فراهم کردم. وصیتی که برای شما دارم این است که هیچگاه از صدقه و انفاق خودداری نکن. شما را وصیت میکنم به صبر و استقامت. به خدا قسم این همان راهی است که جد بزرگوارم، حسین(علیهم السلام) برایم باز و معلوم کرده است. خداحافظ. برادر عزیزم و دوست همرازم: سخنی برای تو ندارم چون به هر چه فکر کردم برایت بنویسم، به عینیت در وجودت دیدم. من هر چه کوشش کردم که حداقل به درجه ایمان و یقین تو برسم، موفق نشدم، آرزوی موفقیت برایت دارم.
خواهران مهربانم: با پنجههای منافق کور کوران و دشمنشکنتان، حجاب خود را محکمتر بگیرید و فرزندانتان را با صبر و حوصله بیشتر بزرگ کنید و آنها را با عفت و بزرگوار بار آورید و آنها را با اخلاق اسلامی زینت دهید. که امیدهای آینده اسلامند.
(برادران حزب اللهی و دوستان عزیزم: (انجمن اسلامی مسجد حاجآقا نقی) از شما میخواهم که با بر تن کردن لباس زیبای اخلاق اسلامی برای دیگر اقشار الگو و نمونه باشید و همچنان که قرآن میفرماید: ما شما را به این صورت جامعه نمونه کردیم تا برای همه مردم الگو باشید. دعا به جان امام(قدس سره شریف) را فراموش نکنید. دعای کمیل و نماز جمعه را فراموش نکنید و بهصورت دستهجمعی به این مراسم بروید. یک سال نماز و روزه فوت شده دارم، به جا آورید. هیچگونه استفاده مادی از من نشود و در آخر از همه طلب حلالیت میکنم. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره شریف) را نگهدار سیدمرتضی سیدی.
1. سوره یونس، 4.
شهید در سال 1341 در خانوادهای مذهبی متولد شد. در سایه تعالیم دینی پرورش یافت و با تلاش و کوشش دوره ابتدای و راهنمایی را گذراند. با شروع انقلاب و به نتیجه رسیدن آن، در دبیرستان در حال تحصیل بود و همزمان با حضور در بسیج به حفاظت و پاسداری از انقلاب میپرداخت. وی در مسجد محلشان در کلاس قرآن و اصول عقاید شرکت فعال داشت و در امور تبلیغاتی گامهای مؤثر بر میداشت.
پس از شروع جنگ تحمیلی به مناطق عملیاتی جنوب اعزام شد و مدتی در جبهه بود تا اینکه در عملیات رمضان شرکت کرد و در همین عملیات بود که مجروح شد. بعد از بهبودی برای بار دوم در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد و بعد از بازگشت سال چهارم دبیرستان را به پایان رساند ولی از آنجا که عشق خدمت به اسلام و انقلاب در وجودش شعلهورتر شده بود، برای سومین بار عازم جبهههای حق علیه باطل شد و در عملیات خیبر به عنوان بسیجی گردان علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) شرکت کرد و در همین عملیات بود که در هفتم اسفندماه سال 1362 به آرزوی دیرینهاش که همان لقاءالله بود، رسید. پیکر مطهر شهید در جزیره جنوبی مجنون مفقود بود و پس از سالها در سال 1380 تفحص و در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.