در حسرت بیشما بودن، سوختنی است سخت، چگونه توقع دارید تحمل کنیم؟ میدانیم که خدا صابران را دوست دارد؛ میدانیم شما نظر لطف دارید؛ اما قبول کنید نمیتوانیم دوریتان را تحمل کنیم. از شما فاصله گرفتن بدجوری عذابمان میدهد، شما به بزرگترین قلل معرفت رسیدهاید؛ ولی ما هنوز درگیر جمع کردن مقدمات سفریم.
شهید غلامعلی نصرتی از جمله شهدایی است که تا دور دستها را دیده و به افق شهادت، نماز خون اقامه کرده است. چشمش را به آسمان باز کرده و هر چه زیبایی است، میبیند و از زمین خاکی دل کنده و راهی به ملکوت گشوده است. او در سوم فروردینماه سال 1341 در روستای مأمون آباد از توابع شهرستان ازنا و در خانوادهای مذهبی و متدین و اهل تلاش و کار و زحمت، دیده به جهان هستی گشود. پدرش غلامحسین از گلستان رویش و از باغ وجودش شکوفههای سیب چید و او را غرق در بوسه کرد.
دوران کودکیاش را در دامان سبز پدر و مادری مهربان و با محبت و دلسوز سپری کرد و با همسن و سالهای خویش روزگار میگذراند. فرصت نیافت تا در مدرسه به تحصیل بپردازد و فقط در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت اما معلم صدها جوان و نوجوان مدرسه عشق بود.
در مهاجرت به شهر اراک از نوجوانی مشغول به کار شد. و در نوزدهسالگی با همسری مؤمنه ازدواج کرد. ثمره این وصلت شیرین دو فرزند بود که شیرینی و حلاوتی به زندگی مشترکشان بخشید. غلامعلی در سالهای جنگ تحمیلی برای دفاع از میهن اسلامی به عنوان بسیجی عازم جبهه شد. او تیربارچی سپاه اسلام در جندالله سپاه پیرانشهر بود که در بیست و پنجم اردیبهشتماه سال 1365 در منطقه حاج عمران بر اثر اصابت ترکش به بدنش به شهادت رسید. پیکر مطهرش که در منطقه جنگی مفقود شده بود، پس از تفحص در نهم خردادماه سال 1379 در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد.