شهید اصغر عسگری در شانزدهم فروردینماه سال 1316 در شهر اراک دیده به جهان گشود. از کودکی علاقه وافری به اسلام و ائمه معصومین(علیهم السلام) داشت. سواد نداشت ولی با حضور در مسجد و فراگیری علوم دینی، دارای اعتقادی قوی به مبانی اسلام شده بود. انسانی خوش برخورد و مهربان بود که به نماز اول وقت بسیار اهمیت میداد. از نوجوانی شروع به کار کرد و در هنگام شهادت دوچرخهساز بود. همیشه منزل شهید عزاداری و روضهخوانی بود. وی قبل از انقلاب، فعالیتهای سیاسی بسیاری داشت که حتی نامه برایش فرستاده بودند و گفتند: تو را تبعید خواهیم نمود. از شروع انقلاب در راهپیماییها شرکت میکرد و مردم را به حضور در راهپیمایی علیه حکومت تشویق میکرد. در همان دوران از سفاکان وابسته به رژیم بسیار کتک خورد. بعد از پیروزی انقلاب از اولین افرادی بود که در کمیتههای مردمی فعالیت میکرد و مدتی هم با دادستانی همکاری کرد.
در حرکت مسلحانه منافقین در دو مرحله به او سو قصد شد چون از کسانی بود که در نماز جمعه و راهپیماییها با صدای بلند علیه منافقین شعار میداد و از آنها به شدت متنفر بود.
همسرش نقل میکند: در سال 1360 منافقین کوردل وی را ترور نموده بودند و زخمی شده بود. با زخم بسیار عمیقی که داشت، موقعی که به ملاقاتش میرفتیم، میخندید و میگفت: این گلولههای منافقین چون به خاطر اسلام است گلهای سرخی است که رهبر عزیزم به من هدیه داده است.
پس از بهبودی در همان سال به مکه رفت و در بازگشت از مکه مجدداً به شغل دوچرخهسازی روی آورد. او سرانجام در بیست و سوم شهریورماه 1361 هنگامی که در مغازه مشغول به کار بود، برای دومین بار هدف گلوله منافقین واقع شد و به شهادت رسید.
خاطره همسر شهید:
شهید عسگری بسیار با عاطفه نسبت به فرزندان به خانواده و همیشه به ما میگفت: اخلاق اسلامی را رعایت بکنید. همیشه سعی شما بر این باشد خانواده اسلامی و متدین باشید. همان مکتبی که برادران شهید ما در آنجا تربیت یافتهاند، شما هم باید همانطور باشید.
وصیتی که نموده است یکی که همیشه تأکید مینمود که نماز خود را پنجگانه بخوانید و اوامر امام(قدس سره) را عمل کنید و اگر من شهید شدم زندگیام را همانطوری خودم میخواستم، ادامه دهید و فرزندهای مرا اسلامی تربیت کنید و راه مرا که راه همه شهداست، ادامه دهید.