بسم الله الرحمن الرحیم
با درود و سلام خدمت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش امام امت خمینی(قدس سره) کبیر با درود و سلام به رزمندگان عزیز جبههها که با نبرد بیامانشان پشت ابرقدرتها را به لرزه در آوردهاند و با سلام به شما ملت غیور و توانمند ایران، ابرقدرتها پس از انجام کلیه توطئههایی که میتوانستند بر علیه این انقلاب بکار بستند به این نتیجه رسیدند که باید بر این ملت جنگ تحمیل کرد زیرا که این ملت تازه انقلاب کردهاند ونمیتوانند بار جنگ را بر دوش بکشند و زود شکست میخورند ولی آنها خواب دیده بودند. شما ملت نشان دادید که فرزند راستین حسین(علیه السلام) هستید و هر جا که باشد با جان و مال خود به جهاد میپردازید. مردم دلیر ایران از شما میخواهم که هرگز پشت امام(قدس سره) را خالی نکنید و میدانم که این کار را نخواهید کرد. مردم عزیز همچنان به کمکرسانی خود به جبهههای نبرد ادامه دهید که تا پیروزی راهی نیست. )نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ).[1] مردم جنگ را سر لوحه همه کارهای خود قرار دهید و در مقابل مسائلی که در روز و در دنیا میگذرد بیتفاوت نباشید، شما کاری نکنید که خون شهدا پایمال شود
پدر و مادر عزیزم خدمت شما سلام عرض میکنم امیدوارم که مرا ببخشید و مرا حلال کنید. پدر و مادر عزیزم، من امانتی بیش در دست شما نبود و شما میباید که این امانت را به صاحب اصلی آن تحویل میدادید. پدر و مادر عزیزم از شما میخواهم که اگر شهید شدم در شهادت من گریه نکنید که از این عمل شما منافقان خوشحال شوند. پدر و مادر عزیزم اگر جنازه من برنگشت ناراحت نباشید زیرا که خدا این طور مصلحت دانسته است و از شما تشکر میکنم که مرا بزرگ کردید و گذاشتید که به جبههها بیایم و برای اسلام و انقلاب فدا شوم و از شما معذرت میخواهم که اگر در زندگی خود در حق شما کوتاهی کردم مرا ببخشید و مرا مورد عفو قرار دهید. برادرانم به شما وصیت میکنم که راه مرا ادامه دهید و نگذارید که اسلحه من به زمین بیفتد و خون من سرد شود برادرانم درسهایتان را بخوانید تا به این وسیله مشت محکمی به دهان استکبار بکوبید و به خواهرم وصیت میکنم که همچون زینب(B)، زینب(B) وار زندگی کند و بچههای خود را مثل علیاکبر(علیه السلام) حسین(علیه السلام) بزرگ کند تا بتوانند راه مرا ادامه دهند.
به شما جوانان عزیز وصیت میکنم که نگذارید هوای نفس بر شما غالب شود. الگوهای خود را از بین الگوهای اسلامی قرار دهید و همچون قاسم(علیه السلام) و علی اکبر(علیه السلام) رفتار کنید.
و از تمام بچههایی که به مسجد میروند میخواهم که سنگر مسجد را رها نکند که امام(قدس سره) فرمود: مسجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید و نگذارید که منافقان بتوانند کاری علیه این انقلاب بکنند از تمام کسانی که مرا میشناسند میخواهم که مرا حلال نمایند. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار.
1. سوره صف، 13.
شهید ابوالفضل حسن بیگی، در چهاردهم دی ماه سال 1345 در شهرستان اراک در خانوادهای مذهبی و با ایمان به دنیا آمد و الفبای عشق و ایمان را در دامان مادر و آغوش گرم پدر آموخت. او از اوان کودکی روحیه انقلابی و جمعی داشت، ساکت آرام به نظر میرسید. نماز شب را دوست میداشت، قرآن زیاد تلاوت میکرد و بسیار باهوش و مستعد بود. در دوران تحصیلات عضو بسیج آموزشگاه بود. در مدرسه پول تو جیبی خود را به دوستان ضعیف و کم در آمدش میداد. تحصیل را در شهر اراک تا پایان دوره متوسطه ادامه داد و در رشته علوم انسانی دیپلم گرفت. شهید حسن بیگی در دوران جوانی مسئول تدارک مسجد امام رضا(علیه السلام) واقع در خیابان مشهد بود و در امور فرهنگی و قرآنی بسیار پر جنب و جوش فعال بود. او پس از مدتی در سازمان آب مشغول به کار شد.
با شنیدن آهنگ جهاد و جنگ کولهبار سفر ابدی میبندد و با اذن پدر و مادر راهی سفر میشود. مدتها در جبههها با دشمن ستیزه میکند تا این که برای همیشه ترک دیار و یار میکند و به ملاقات حق نائل میشود. او در عملیات والفجر 8 به عنوان بسیجی در گردان امام حسن(علیه السلام) خدمت میکرد که در منطقه فاو عراق به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید سالها در منطقه باقی ماند تا سرانجام آثار بر جای ماندهاش که بوسیله گروههای تفحص شناسایی شده بود، در هشتم بهمن ماه 1375 در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد.