مادرم، هرگز براي من اشك نريز كه تو در نزد زينب(B) سربلند خواهي بود. هر موقع به ياد فرزند خود ميافتي، به ياد مادراني باش كه بدن فرزند خود را كه توسط مزدوران زير رگبار گلولههاي دژخيمان شرقي و غربي و داخلي پاره پاره[شدند، هرگز] نديدند. مادرم سربلند باش. مبادا منافقين از شهادت فرزند تو سوء استفاده كنند كه پيش فاطمه زهرا(B) شرمنده شوي. تو اي پدر، همچون شيري درنده در پيشهزار باش. برادرانم، دوست ندارم كساني كه پيرو ولايت فقيه و راه امام(قدس سره) نيستند، در مراسم تشييع جنازهام شركت كنند.
والسلام.
به اميد پيروزي رزمندگان.
محمدجعفر حسن بيگي.
محمدجعفر حسن بیگی، جوان 23 ساله، چه زلال مثل آب از گردنههای طاقتفرسای زندگی عبور و همه را چشم به راه گذاشت. به گفته مادر از همان ابتدا معلوم بود که اهل ماندن نیست؛ بلکه آسمانی و بلند اندیش است. او در زندگی بسیار صبور و زحمتکش بود. در کارهای کشاورزی یار و مددکار پدر بود. در نوجوانی روحیه انقلابی و اجتماعی داشت. در تظاهرات مختلف شرکت میکرد و همیشه شور و حال و جنگ و دفاع از کشور فکرش را مشغول کرده بود.
در اوایل انقلاب که مردم به رهبری امام(قدس سره) به خیابانها میریختند و در راهپیماییها شرکت میکردند، وی سرباز بود. محمدجعفر، با شجاعت تمام با تعویض لباسهای سربازی و پوشیدن لباس شخصی، به میان تظاهرکنندگان میرفت و بعد از اتمام مراسم، مجدد لباسهای سربازی را به تن میکرد و به پادگان بر میگشت.
بعد از اتمام دوران سربازی در ششم محرم1360، برای ثبتنام به مسجد رفت و نام خود را در ردیف شاهدان دوست نوشت و با اجازهی پدر و مادر به جبهههای غرب عازم شد. شجاعتش بینظیر بود. این اعتقاد و نگرش در طول عمرش همراه او بود و سرانجام بعد از چهل روز مبارزه سخت با دشمن، او را به سر منزل مقصود رسانید و خبر آسمانی شدنش را نوید داد. محمدجعفر در یکی از نامههایش با عباراتی شاعرانه نوشته بود:
«از آن سوی خلیج و مرز عمان سلام. ای دوستان و آشنایان، من از نزد شما بسیار دورم. که من محروم از فیض حضورم. برای حفظ میهن اندر این کار شدم مامور در رزم و پیکار. اگر پیروز برگشتم به ایران. کنم تجدید عهد دوستداران. که مردن اندر این ره غم ندارد. فغان و غصه و شیون ندارد».
او به عنوان بسیجی در گردان امام حسن(علیه السلام) تحت هدایت شهید سیاوش امیری در عملیات مطلع الفجردر ارتفاعات شیا کوه گیلانغرب شرکت کرد و در بیست و دوم آذر ماه سال 1360 به شهادت رسید.