بسم الله الرحمن الرحیم
( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
با درود فراوان به روان پاک و روح انسانها که با خون سرخ خود معنی و مفهوم زندگی و راه و رسم انسانیت را به بشر آموختند و کاروان بشریت را به کرانه دریای فضیلت رهنمون کردند. درود و سلام بر امام(قدس سره) عزیز و امت همیشه در صحنه و سلام و درود به پدر مادر شهیدان راه اسلام و سلام و درود به پدر و مادر گرامی خودم و بر تمامی اقوام و دوستان و آشنایان.
بدانید که من بر اساس رسالت و مسئولیتی که بر دوش خود احساس کردم، راهی جبهههای حق علیه باطل شدم. ای پدر و مادر عزیز! میدانم که دوری فرزندتان بسی دشوار و غیرقابل تحمل است و طبیعی است که هر پدر و مادری مشتاق هستند که فرزندشان همیشه در کنارشان باشد ولکن زمان، زمان دیگری است و موقعیت اقتضا میکند. که برای استحکام و استقامت اسلام این دین الهی از همه چیز گذشت و فراق و دوری را تحمل کرد. امروز روزی نیست که بندگان مخلص پروردگار در گوشهای بنشینند و ما در بستر استراحت کنیم. امروز هر فرد مسلمان باید در جبههها باشد تا از این فضیلتهایی که در این جبههها به چشم میخورد، آگاهی پیدا کند. پروردگارا تو را گواه میدارم که زندگی کردنم و مردنم فقط برای رضای تو بوده است. خدایا تو گواهی که رضای تو را میخواستم و وقتی که دیدم حسین(علیه السلام) عاشقانه خود را در کربلای خوزستان ه بیاری میطلبد، حرکت کردم و گفتم شاید بتوانم این حرکت خود فریاد حسین(علیه السلام) را لبیک گویم و با درسی که از حرکت خونین حسین(علیه السلام) گرفتم، تداومبخش راه حسین(علیه السلام) و خط خونین شهیدان انقلاب باشم. ای امت حزبالله! اکنون دیگر در کنارتان نیستم که با شما سخن بگویم. ولی هر کس قبل از رفتن سخنی دارد که من با شما ملت حزبالله در میان میگذارم.
اماما، قائدا، ای نور چشم امت و ای فریاد زمان علیه کفر و ای وارث حسین(علیه السلام) ای فرزند زهرا(علیها السلام) ای نائب به حق مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آن زمانی که نامت را شنیدم و تو را شناختم، با راهنماییهای پدرم و روحانیت مبارز روانه راهت شدم و تا آنجا که توانستم تحت فرمان بودم و به آنچه که گفتی، عمل کردم.
ای امت امام(قدس سره) نماز جمعه این سنگر همیشگی امت حزبالله را که نشانه وحدت مردم و کوری چشم دشمن است، نگه دارید که دشمن از این وحشت دارد. با شرکت همیشگی خود این سنگر شکستناپذیر را حفظ نمایید و این خود نوعی لبیک است به دعوت امام(قدس سره) و خود افتخاری است برای شما. پدر و مادرم که افتخار میکردید که من بتوانم خدمتگزار اسلام و مسلمین باشم اینک چون حق پدر و مادر و فرزندی را به جا نیاوردم، مرا حلال کنید و برایم دعا کنید. خداوند به شما توفیق بدهد.
برادرانم! در همین خطی که هستید، محکمتر حرکت کنید و عبادت را فراموش نکنید که خداوند پشتیبان شماست. خواهرانم! فریاد شهیدان را در هر کجا هستید و در هر محیطی که میتوانید زینب(علیها السلام)گونه به گوش مردم برسانید. در تربیت فرزندان کوشا باشید که وظیفه بسیار بزرگی بر دوش شماست. در ضمن از خانواده خودم تقاضا دارم که من اگر شهید شدم برای من گریه نکنید و اشک نریزید چون که این خواست خدا بوده است و مرا در امامزاده عبدالعلی پهلوی شهدا خاک کنید. در اینجا سخنم را کوتاه میکنم و از خانوادهام مخصوصاً پدر و مادر عزیزم و خواهران و برادرانم و همچنین تمام فامیلها و دوستان خداحافظی میکنم و شما عزیزان را به خدای بزرگ میسپارم.
خدا نگهدار.
1. سوره آل عمران، 169.
شهید محمد لک در اولین روز از شهریورماه سال 1346 در روستای ریحان از توابع شهرستان خمین متولد شد. دوران کودکی را در روستا به کشاورزی و تحصیل گذراند و تا کلاس اول دبیرستان درس خواند.
پس از شروع جنگ تحمیلی به عضویت بسیج درآمد و در سالهای 1361 و 1362 و 1363 به صورت متوالی بارها به جبهه رفت. از نظر اخلاقی بسیار خوشاخلاق بود و اخلاقی اسلامی و انقلابی داشت.
در عملیات بدر به عنوان پیک گردان روحالله(قدس سره) در لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) شرکت کرد و در بیست و سوم اسفندماه سال 1363 در شرق رودخانه دجله توسط مزدوران کافر بعثی با ترکش نارنجک پای راست خود را از دست داده و دست او پر از ترکش و به شدت مجروح شد. او را جهت مداوا اعزام نمودند ولی پس از بیست و هشت روز که در بیمارستانهای اصفهان و تهران بستری بود در بیست و یکم فروردینماه سال 1364 در زیر عمل جراحی در بیمارستان شفا (یحیائیان) در تهران به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید پس از تشییع در زادگاهش به خاک سپرده شد.