بسم الله الرحمن الرحیم
پس از حمد و ستایش خداوند یکتا و درود بر ائمه معصومین(علیهم السلام) و درود بر رهبر عظیمالشأن انقلاب اسلامی، آیتالله العظمی امام خمینی(قدس سره) و با درود بر شهیدان و رزمندگان و درود بر پدر و مادر و برادران و خواهران خود پدر و مادر گرامیام، همیشه در خط ولایتفقیه گام بردارید و مقلد حقیقی و واقعی امام(قدس سره) و رهروان راه حق باشید.
( وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ ).[1]
با کافران مبارزه و جهاد کنید تا رفع فتنه و آشوب.
پدر و مادر، اگر من از بین شما پرواز کردم و به ابدیت و معشوق خود پیوستم، هرگز ناراحت نشوید و برایم گریه و زاری نکنید چون اگر شما گریه و زاری کنید، دشمنان مرا شاد میگردانید و باعث خوشحالی دشمنانم میشوید و به خواهرانم بگویید زینب(علیها السلام) گونه باشند و دستورات اسلام را به خوبی انجام دهند تا خداوند از آنها راضی و خشنود گردد و به برادرانم بگویید همیشه در راه اسلام گام بردارند و تابع ولایتفقیه باشند.
و در پایان، پیامی نیز به امت حزبالله و خدا جوی ایران دارم که همیشه گوش به فرمان امام(قدس سره) خود باشند و از دستورات او پیروی کنند و نگذارند دشمنان داخلی و خارجی در این انقلاب عظیم ما خللی وارد کنند.
والسلام. علی عسگری.
1. سوره بقره، 193.
لباسش را که پوشید، دلم در سینه تکان خورد، احساسات متناقضی در وجودم سر باز کرد، هم خوشحال بودم و هم غمگین هم دلشاد بودم و هم دلنگران هم تشویقش میکردم و هم مانعش میشدم. اما برای یک لحظه دلم را به پروردگار سپردم. آرزو کردم علی به سعادت و خوشبختی دست یابد. او برگزیده شده بود تا در لباس سربازی برای دفاع از ایران اسلامی و آرمانهای امام(قدس سره) و انقلاب وارد میدان نبرد شود. او سینهاش را سپر بلای مردمی کرده بود که هزاران هزار درد را تحمل کرده بودند و حالا با تعرض دشمن سختی دیگری برایشان آغاز شده بود. علی برگزیده شده بود تا در صف دلدادگان ایران قرار بگیرد. دلواپس رفتنش بودم و ترس از اینکه دیگر باز نگردد، در دلم خانه کرده بود اما دل را به خدا سپردم و علی را راهی کردم. زیر لب ( وَإِنْ يَكَادُ ).[1] میخواندم تا قامت رعنایش از بلاها محافظت شود اما دست تقدیر به شکلی دیگر سرنوشت ما را رقم زد.
شهید والامقام، علی عسگری در بیستم شهریورماه سال 1347 در روستای شهابیه - خمین در خانوادهای مؤمن و معتقد متولد شد و روزهای زیبای کودکی را در کنار اعضای مهربان خانواده پشت سر گذاشت. او در دامن پر مهر مادر مهربانی آموخت و زیر سایه پدر، غیرت و جوانمردی را یاد گرفت.
شهید علی عسگری کمکم وارد دوران جوانی شد و به جوانی مهربان و مؤمن تبدیل شد که همه کسانی که او را میشناختند، دوستش داشتند و به او مهر میورزیدند.
در زمان جنگ تحمیلی برای خدمت مقدس سربازی فرا خوانده شد و مشتاقانه برای نبرد با دشمن به سمت کربلای ایران راهی شد. شهید علی عسگری سرباز لشکر 28 کردستان بود و پس از مدتی نبرد دلاورانه با دشمن در بیست و دوم فروردینماه سال 1367 در عملیات بیتالمقدس 5 با اصابت ترکش به سر و بدنش به جمع شهدای ایرانزمین ملحق شد و پیکر مطهرش در زادگاهش - شهابیه - به خاک سپرده شد.
1. سوره قلم، 51.