... سپاس پروردگار متعال را، که مرا به شغل پاسداری که خدمتگزاری مردم و اسلام است، منت نهاد.
چقدر عالی است که انسان این ندای حق را پاسخ دهد و در راه او جهاد نماید.
من خود را کبوتر رها شده که به سوی سعادت پرواز مینماید، احساس مینمایم.
من همانند رهبرم؛ خمینی(قدس سره) بتشکن، مرگ با شرافت را بهتر از زندگی ننگین دانسته و در تعقیب آنم... .
اگرچه دنیا زیبا و دوستداشتنی است، ولی خانه پاداش الهی؛ خانه آخرت، خیلی از دنیا زیباتر و عالیتر است.
خواهران و برادران!
وحدت را حفظ کنید و با شرکت در نماز جمعه که بزرگترین سلاحها میباشد، مشت محکمی بر دهان ابرقدرتهای جهانخوار بزنید.
از نماز شب کوتاهی نکنید، که این راهی است برای رسیدن به کمال انسانیت.[1]
1. صحیفه عشق، ص ۲۷۱.
پاسدار شهید، علیاصغر عسگری در سال ۱۳۴۲ چشم به دنیا گشود. روستای نازی از توابع خمین به خود میبالد که چنین فرزند پاکی را در خود پرورده است. دوران با صفای کودکی او در آن محیط سرشار از صداقت سپری شد، تا به سنی رسید که میبایست به مدرسه برود. دوران ابتدایی و راهنمایی تحصیلی را پشت سر گذاشت و میرفت تا جوانی را در راه تلاش بیشتر آغاز کند که موج انقلاب فرا رسید و او نیز تن به امواج دریای خروشان مردم سپرد و پا به پای آنان در تظاهرات و فعالیتهای دیگر شرکت کرد.
با سرنگونی رژیم طاغوت، وی آینده روشنی را پیش رو میدید، اما استکبار جهانی به فکر مقابله با این کشور و انقلاب افتاد و جنگ تحمیلی پیش آمد. او نیز پس از گذراندن دوره آموزش نظامی به جبههها شتافت تا مردانگی را به صحنه آورد.
سالها خون و حماسه، آگاهی و ایمانش را افزود. به عضویت سپاه پاسداران درآمد تا بهتر بتواند از انقلاب و ثمره خون شهیدان پاسداری کند. از آن پس، پای او از میدانهای عملیات قطع نشد. پیوسته در حماسههای پیروزیآفرین شرکت داشت، تا آنکه در عملیات والفجر ۸ به آرزوی خود رسید، و در حالی که رود پر خروش اروند را پشت سر گذاشته بود و به عنوان فرمانده دسته در گردان روحالله(قدس سره) خدمت میکرد، به صف شهیدان راه خدا پیوست. هنگام شهادت ۲۲ سال از عمر سراسر ایمانش میگذشت و یک پسر داشت.