بسم رب الشهداء والصدیقین
)إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ).[1]
با سلام و درود فراوان به حضور رهبر عظیمالشأن جهان تشیع و انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی(قدس سره شریف) و با سلام به ملت شهید پرور و قهرمانساز ایران، این مهد دلیران و تقدیم سلام به خانواده با گذشت و ایثارگر خودمان که با فداکاری و فروتنی درس زندگی را به من آموختند اما افسوس و صد افسوس که هرگز نتوانستم قدر و منزلت یکایک شما را ارج بنهم و پاسخگوی لطف و مهربانی شما باشم. همیشه یک چیز فکرم را مشغول میکرد و آنهم جبران زحمات شما و جامعه انقلاب اسلام برای اشخاصی مثل من بوده است. سعی و کوشش میکردم که با عمل و رفتار شایسته و کاری که بازده مفید برای شما و سرافرازی خانواده و فامیل و ملت داشته باشد، موفق شوم.
بزرگترین و سادهترین راه را در شهادت جستم، پدرم ای نمونه انسانیت، نمیدانم با چه رویی و با چه بیانی احساس خودم را نسبت به رفتار و کردار شما که از زمانی که خود را شناختم شاهد آن بودم، ابراز کنم. تنها یک مسئله مهم برایم باقی مانده و این هم حلالیت طلبیدن از حضورتان میباشد، امیدوارم که با بزرگی خودتان مرا ببخشید و من هم بتوانم با نثار خون خود دین خود را نسبت به شما و ملت ادا نمایم.
یک خواهش که از شما دارم بعد از مرگم که اگر خدا قبول کند شهادتم را، میخواهم که به دوستان و فامیلها وآشنایان بگویید که من با چشم باز و عشق به شهادت و اسلام و میهن و رهبر از تمام آرزوهای دنیایی و عشقهای پوچ و تو خالی گذشتم و با شتاب به راه راستین و صراط مستقیم شتافتم و هرگز این فکر در مغز شما خطور نکند که من از روی احساسات پای خود را در این راه نهادم. این یک وظیفه شرعی و حکمی الهی بود که با جان خریدم. مادرم به چه سخن و با چه زبانی از زحمات و مهربانیهای شما قدردانی کنم؟ من که همیشه باعث زحمت شما بودم و برایت دردسر ایجاد میکردم انشاءالله که از من بگذرید. برادر عزیز و بزرگتر از آنچه که تو را میدیدم، تو خود بهتر نسبت به اخلاق و اعمال من آگاهی و من را بهتر درک میکردی اگر ممکن است من را حلال کن و از بیاحترامیهای من نسبت به خودت چشمپوشی کن و از قول من همیشه از مجید عزیز که انشاءالله که خدا از من بگذرد، مراقبت کن و در تربیت صحیح آن بکوش. رویت را میبوسم روی همه شما خانوادهام را، خواهران عزیزم و همسران بزرگوار آنها را.... از این که نمیتوانم از شما به نحو احسنت تشکر کنم، عذر میخواهم زیرا اکنون در حال حمله و تک نسبت به دشمن متجاوز هستیم و با عجله نمیتوانم از شما به خاطر زحماتتان قدردانی کنم. در نهایت از دوستان و همسایهها خداحافظی میکنم و حلالیت میطلبم.
فرزند کوچک شما ابراهیم حسنزاده، چهارشنبه 17/9/1360.
1. سوره بقره، 156.
شهید ابراهیم حسن زاده در هفتم فروردین ماه سال 1341 در تهران متولد شد. خانوادهاش اصالتاً اراکی بودند و پس از شهادت ابراهیم مجدداً به شهر اراک بازگشتند. ابراهیم دوران کودکی و تحصیل خود را در تهران سپری کرد. پرورش در خانوادهای مذهبی موجب شد تا از اولین روزهای انقلاب اسلامی با پدر و مادرش در صف مدافعان انقلاب اسلامی جای گیرد. روزهای انقلاب در حال تحصیل در دبیرستان بود و با حضور در مسجد صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در شهرک غرب مهیا میشد تا فدایی اسلام و انقلاب شود. از جوانی با حضور در گود زورخانه به کشتی پهلوانی روی آورد و همین حضور از او جوانی شجاع و با گذشت ساخته بود.
شروع جنگ تحمیلی او را به مجاهدت فرا خواند و در مسافرتی که به شهر اراک داشتند به اتفاق دایی و پسر خالهاش از طرف بسیج اراک به جبهه غرب اعزام شد. او در گردان امام حسن(علیهم السلام) سپاه گیانغرب تحت فرماندهی شهید سیاوش امیری به عنوان تک تیرانداز سازماندهی شده بود که در بیستم آذر ماه سال 1360 در عملیات مطلع الفجر در ارتفاعات شیاکوه با گلولههای دشمن بعثی به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.