به نام خدا
با عرض سلام خدمت خواهر عزیز و مهربانم زهره خانم، و با امید سلامتی برای شما آبجی جان. اگر از احوالات اینجانب برادر کوچکتر خود عباسعلی خواسته باشی، به حمدالله حالم خوب است و به دعاگویی شما خواهر عزیز مشغول میباشم.
غرض از نوشتن نامه این بود که یکی از بچهها پدرش از اراک برای دیدنش آمده بود و میگفت: در اراک میگویند عراق تا 5 کیلومتری اهواز آمده، میخواستم بگویم: که به این حرفها گوش ندهید و اینها همه شایعه است و عراق را تا پشت مرز خودش به عقب بردند و الان عراق در سر مرز بینالمللی میباشد و دیگر نمیتواند تکان بخورد؛ چون شکست سختی را خورده و البته این حرفها را من از بچهها شنیدم و این اطلاعات را از آنان گرفتم و پیش خود گفتم شاید شما نگران باشید، این بود که شروع به نوشتن این نامه کردم. آبجی جان! از قول من به مامان بگو زیاد به حرف این و آن گوش نکند، که فلان جا چطور شد چون اینها همه شایعه است هر خبری که باشد، اخبار تلویزیون درست و بدون دروغ میگوید و لازم نیست که مامان و خودت به حرف این و آن بروید و از شما خواهر عزیز میخواهم که به هیچوجه نگران من نباشید چون حالم بسیار خوب است.
دیگر عرضی ندارم و شما همگی را به خدای بزرگ میسپارم. خداحافظ.
به امید دیدار، دوستدار شما عباسعلی.
مادر شهید میگوید:
دانشگاه قبول شده بود ولی در سرش شوق دانشگاه جبهه بود. اول راهنمایی بود که از من اثر انگشت گرفت و به تمرین تیراندازی رفت و در مدارس و مساجد به نگهبانی مشغول بود. همیشه از فقر خانواده در رنج بود. راهنمایی در مدرسه طالقانی بود و ابتدایی را در مدرسه شهرجرد تحصیل کرد. یک روز تمرین اسلحه رفته بود و به مدرسه رفتم و متوجه شدم که اثر انگشت زده و رضایت داده بودم.
شهید عباسعلی قادری در اولین روز از بهمنماه سال 1347 در حالی که سرمای بیش از حد زمستان شهرستان اراک و مردم این سامان را در برگرفته بود، در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. روزگار کودکیاش را در دامان سبز پدر و مادری مهربان و دلسوز و فداکار سپری میکرد و تا میتوانست در راه کسب معارف الهی و علوم دینی و قرآنی زحمت کشید. هفتساله که شد، به مدرسه رفت و توانست با جدیت و تلاشی که داشت دوره ابتدایی و راهنماییاش را به پایان رساند و برای گذراندن دوره متوسطه به دبیرستان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) رفت و در رشته اقتصاد دیپلم گرفت. بعد از اخذ مدرک دیپلم با علاقهای که به سپاه داشت، به عنوان پاسدار وظیفه عازم جبهه شد.
پاسداری را عزت میدانست و سعی داشت تا عزتمند زندگی کند و موفق شده بود. سرانجام بعد از حضورش در جبهه که فعالیتهای زیادی هم انجام داده بود و در عملیاتهای مختلفی هم حضور داشت، او نیروی واحد تدارکات لشکر مهندسی رزمی 42 قدر بود که در اسفندماه سال 1366 در منطقه عملیاتی شلمچه دچار مصدومیت شیمیایی شد و پس از سالها رنج ناشی از مجروحیت در بیست و هشتم مهرماه سال 1369 در بیمارستان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اراک به یاران شهیدش پیوست. پیکر مطهر شهید در شهرستان اراک به خاک سپردند.