تازه ده روزی از فروردینماه سال 1343 میگذشت، روزهایی که مردم تازه جشن گرفته بودند و در سالی جدید وارد شده بودند. هنوز دورهمیها و سر زدنها و صلهرحمها انجام میشد و به بهانه عید نوروز به خانه هم میرفتند. در همان سال کودکی در شهرستان شازند و در خانوادهای مذهبی و متدین و کشاورززاده، دیده به جهان هستی گشود.
هفتساله که شد پای به مدرسه گذاشت و در یکی از دبستانهای شهرستان شازند نامنویسی کرد و تحصیلش را آغاز کرد و توانست با جدیت و تلاشی که داشت، دوران ابتداییاش را پشت سر بگذارد و به مدرسه راهنمایی گام نهد. این دوره را هم به خوبی پشت سر گذاشت و با گرفتن مدرک سیکل تحصیلاتش را تمام کرد و به کمک پدرش در مزرعه شتافت. پدرش کشاورز بود و خود او هم از همان دوران کودکی به این کار روی آورد و در زمین و مزرعه کشاورزی میکرد. فرزند چهارم خانواده بود و دو برادر و سه خواهر دیگر هم داشت. همگی در کنار پدر کار میکردند و زحمت میکشیدند و از همه مهمتر، درس زندگی میآموختند.
زندگی را با مهربانی و ادب آغاز کرده بود و در دوران کودکی آداب معاشرت و نماز و قرآن خواندنش را از پدر و مادر آموخت و سعی کرد تا در همه دورانهای زندگیاش با کمال ادب با مردم برخورد داشته باشد. نوبت سربازیاش فرا رسیده بود. پس از سپری کردن دوره آموزشی به عنوان سرباز تیپ سوم به لشکر 92 زرهی اهواز پیوست. حدود هشت ماه در جبهه بود تا سرانجام در نهم آبان ماه سال 1363 در منطقه هورالهویزه در درگیری با دشمن بعثی به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهرستان شازند به خاک سپردند.