بسم الله الرحمن الرحیم
( مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا).[1] از ميان مؤمنان مردانىاند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند. برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در همين انتظارند و هرگز عقيده خود را تبديل نكردند. اینجانب مهدی عسگری چند خواهش از شما بازماندگان عزیزم دارم که امیدوارم بر همه آنان توسط شما تا حدود توانایی جامعه عمل بپوشید. ای پدر عزیز و بزرگوارم! با تشکر از تو و سپاس از خداوند بزرگ که آنقدر به من فهم و درک داده که بتوانم چنین راهی را انتخاب کنم. پدرم! در فقدان من اصلاً ناراحتی به خود راه نده و صبر را پیشه خود نموده و بکوش تا خواهران و برادرانم را نیز در چنین راهی پرورش نموده، آنها را نیز برای حفظ اسلام مهیا نمایی و تا جایی که در توان دارید از امام(قدس سره) و خط اصیل و اسلامیاش حمایت کنید. پدر عزیز امیدوارم اگر چنین سرنوشتی داشتم، حلالم کنی که به خدا قسم از زحمتهایی که برای پرورش من کشیدی، شرم دارم و احساس مسئولیت میکنم. پدر عزیز حلالم کن، پدر عزیز حلالم کن، امیدوارم که لایق پیوستن به لقاءالله باشم. ای مادر عزیز! نمیدانم با چه رویی از تو حلالیت بطلبم چرا که تو مادر عزیزم برای آسایش من خیلی خود را به آب و آتش زدی و یادم نمیرود بار اول و بار دوم که میخواستم شما را رها کنم و به جبهه بیایم، بسیار ناراحت بودی و گریه میکردی. میدانم مادر، حق داری ناراحت باشی ولی به خدا قسم مادر عزیز، من آسایش خود را در این راه یافتم و تو ای مادر مهربانم اصلاً ناراحت نباش که ناراحتی تو موجب ناراحتی روح من است. امیدوارم که اصلاً ناراحتی به خود راه ندهی و همه کوشش تو در راه به ثمر بخشیدن به درخت نو پای اسلام باشد. حلالم کن که خدا حلالم کند. نمیدانم با چه رویی از تو معذرت بخواهم. ای برادران و خواهران عزیز، مرا حلال کنید و راهم را ادامه دهید، بیایید به راه من و هر کدام به نزد من آمدید، کاری حسینی(علیه السلام) کردهاید و هر کدام که ماندهاید، باید کاری زینبی(علیها السلام) کنید که خدای بزرگ از همگی ما راضی و خشنود باشد. بیایید و دنیا و مادیات را رها کرده و کمی به فکر آخرت باشید و هیچ دین و آئین و عملی به جز دین مبین اسلام نمیتواند سعادت انسان را در دنیا و آخرت فراهم آورد. خواهر بزرگ، امیدوارم که مرا مخصوصاً حلال کنی که نتوانستم با شما دیدار کنم ولی هر کس تشنه لقاءالله است و هر کس که عاشق راه خداست، به فکر مادیات و خواهر و برادر و مادر و پدر و دوست نیست و میکوشد تا به وعده خود عمل کند. خواهرم تو تنها رازدار من و مونس من بودی، افسوس که من قدر تو را ندانستم. برادر کوچکتر از خودم .... تو به اسلام و انقلاب مدیون هستی، باید راه امام(قدس سره) را ادامه دهی که از اسلام است، هر چه که داریم. خویشان و دوستان عزیزم، هم روستائیان گرامی همگی اگر از من ناراحتی دارید، باید اکنون حلالم کنید و به شما توصیه میکنم که بیایید همگی در همه زمانها جزء حزبالله باشید که حزبالله همیشه غالب است. بر همه احزاب کوچک و بیایید به جندالله ملحق شوید .... در پایان خواهشم از همگی شما عزیزان این است که جسد مرا در روستای خودمان به خاک بسپارید و بر سر مقبرهام پرچم اسلام را برافرازید و اصلاً ناراحت نبوده و صبر را پیشه خود نمایید.
به فرموده امام(قدس سره) اسلام و روحانیت را یاری و پشتیبانی کنید تا آسیب نبینید.
به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی و به امید ظهور هر چه زودتر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف). والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار.
1. سوره احزاب، 23.
شهید مهدی عسگری فرزند محمدحسن در اولین روز از شهریورماه 1343 در روستای دو دهک از توابع شهرستان دلیجان متولد شد. دوران کودکی را به تحصیل اشتغال داشت. وی فردی پاکسرشت و واقعاً انتخاب شده بود. نسبت به نماز و روزه و دیگر واجبات مقید بود و به دعاها و مسائل مذهبی اهمیت میداد. در ایام محرم در هیئتهای عزاداری به همراه پدر شرکت میکرد دوره راهنمایی شهید مصادف با روزهای اوجگیری قیام ملت ایران بر علیه رژیم پلید شاه وی با وجود سن کم به همراه دیگر اقشار مردم در راهپیماییها شرکت میجست. بعد از ورود به دبیرستان و همزمان با پا گرفتن انقلاب اسلامی در بسیج عضو شد و در پایگاههای بسیج از جمله افراد فعال بود. او در سال آخر دبیرستان آموزش بسیج را پشت سر گذاشت و در پاییز سال 1360 عازم مناطق جنگی شد.
بسیجی گردان جندالله تیپ 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در حین عملیات فتح المبین در دوم فروردینماه 1361 بر اثر ترکش خمپاره در جبهه شوش به شهادت رسید. پیکر مطهر دانشآموز شهید در گلزار شهدای دلیجان به خاک سپرده شد.