بسم الله الرحمن الرحیم
(وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).
با نام خداوندی که یاور مستضعفان و در هم کوبنده ستمگران است و با درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب و عزیزتر از چشممان، رهبری که چون کوه استوار است و چون موج میخروشد؛ پیر خردمندی که پیغمبر گونه مردم را به راه الله و راه حسین(علیه السلام) دعوت میکند و روشنکننده راه الله است و بیدارکننده مردم از خواب غفلت و بیخبری است. رهبری که نامش لرزه بر اندام استعمارگران میاندازد و نعمت بزرگی است که خداوند به ما عطا کرده است و ما نیز باید قدر این نعمت را بدانیم و آن را همچنان جان خود حفظ کنیم و درود بر پیکر به خون غلتان و قطعهقطعه شهیدان، از صدر اسلام تاکنون؛ شهیدانی که همچون حسینیان تاریخ خروشیدند و با اهدای خون خود به ملت مسلمان، نوید پیروزی دادند و نهال انقلاب و اسلام را آبیاری کردند و با جانبازیهای خود شگفتیها آفریدند و نظر جهانیان را به خود جلب کردند.
هزاران درود و سلام بر شما ملت مسلمان و مبارز که علی(علیه السلام) وار و زینب(علیها السلام) گونه در راه حق و عدالت که آن هم اسلام راستین است، کوشش میکنید و با هدیه کردن پدران و برادران و پسران خود پایههای حکومت اسلام را محکم میکنید و ارتباط خود را با پروردگارتان محکم میکنید. ای ملت مبارز، مرگ همیشه و همه جا برای انسان وجود دارد و زمان و مکان آن را تنها خدای متعال میداند. مرگ انسان را در آغوش خواهد گرفت، گر چه در برجهای بلند و فولادین باشید؛ پس چه بهتر که این مرگ با رضایت خود انسان و در راه الله و به خاطر الله باشد و در این باره قرآن کریم میفرماید:
هر کجا باشید، مرگ شما را در خواهد یافت؛ ولو در میان برجهای برافراشته.
پدر و مادر عزیز، من به خوبی میدانم که به خاطر من رنجها و زحمتهای فراوانی متحمل شدهاید و چه شبهایی را به خاطر من بیدار بودهاید و از دست دادن من برای شما شاید کمی مشکل است؛ ولی با این حال بدانید که فرزندتان را به خدا هدیه کردهاید. درود خدا بر شما و بر همه پدر و مادرها و بر امت مبارز و مسلمان باد که به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امامتان پاسخ لبیک گفتید. بدانید راهی که ما و شما انتخاب کردهایم، راهی نیست، جز راه حسین(علیه السلام) و راه حسینیان و سعادت و خوشبختی را که در این راه میتوان یافت، در هیچ نقطهای از دنیا نمیتوان به آن رسید. چقدر شیرین است، همچون حسین(علیه السلام) در راه خدا جان دادن و چه لذتی دارد به دیدار خدا و به میهمانی رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رفتن! چه تلخ است دل به دنیا دادن! و چه تنگ است قفس دنیا!
مادرم، میدانم که چشم به در دوختهای و برای دیدار من ثانیهشماری میکنی؛ ولیکن بدان که فرزندت به دیدار و میهمانی رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رفته و به لقاءالله پیوسته و به آرزوی خودش که همان لقاءالله است، رسیده. مادرم، خوشحال باش که فرزندت جزء اصحاب حسین(علیه السلام) و از بهترین کسان شمرده شده. مادرم، امیدوارم که شیر پاکت را حلالم کرده باشی و همچون زینب(علیها السلام) پیام ما را به جهانیان برسانی.
ای امت مسلمان، سعی کنید پایههای جمهوری اسلامیمان را هر چه محکمتر کنید؛ چون که این انقلاب با انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) متصل است و سعی کنید که از این رهبر کبیر همچون جانتان نگهداری کنید. قدر این پیر خردمند را بدانید؛ چون که او نعمت عظیمی است که خداوند متعال بر شما بندگان خاص خودش عطا کرده است و باید از آن حفاظت کرد تا رستگار شد؛ چون که راه او، راه الله و راه حسین(علیه السلام) است.
و در آخر مادرم، پیام مرا به منافقان و به مزدوران کثیف برسان و به آنها بگو که حتی ذرههای خاک من نیز با آنها مبارزه خواهد کرد و تا نابودی کامل آنها از پای نخواهم نشست.
روایتی مشترک از چند پیشوا: امام محمدباقر(علیه السلام) و امام سجاد(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) و امام علی(علیه السلام):
«صبر کن بر حق و پایدار و با استقامت باش در راه آن؛ اگر چه تلخ باشد».
فکر میکنم که یک سال نماز و یک ماه روزه قضا داشته باشم که آن هم از خانواده عزیزم تقاضا میکنم آنها را برای من اگر میتوانند، ادا کنند.
شهید غلامرضا نظری در اولین روز از خردادماه سال 1333 هجری شمسی در قریه ابراهیمآباد از توابع شهرستان اراک و در خانوادهای مذهبی و روستایی که کشاورزی میکردند و اهل کار و تلاش و کوشش بودند، دیده به جهان گشود.
پدر و مادرش هر چه داشتند، برای تربیت اسلامی او گذاشتند و او را با مرام و منش امام حسین(علیه السلام) و فرهنگ ناب عاشورا آشنا کردند. او را در مسیر عاشورا قرار دادند تا با مطالعه و شناخت این فرهنگ عاشورایی ببیند و بیندیشد و عاشورایی زیست کند و این زیستن را به عاشورایی مردن پیوند بزند. تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی ادامه داد. کارمند بنیاد مهاجران بود. در سال 1352 به پیوند مقدس ازدواج لبیک گفت: مهریه این بزرگوار هفت هزار تومان بود. ثمره این ازدواج چهار فرزند، دو دختر و دو پسر میباشد. خوشاخلاق و خوشبرخورد بود.
همسرش میگوید:
خمس و زکاتش را تمام، تسویه حساب کرد و بعد به جبهه رفت. مؤمن و متعهد بود و هیچ موقع نمازش ترک نمیشد. از اول انقلاب نگهبان مسجد و محله بود و شیفته انقلاب. او هنگامی که به عنوان بسیجی گردان امام حسن(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) به جبهه اعزام شد در منطقه شلمچه در حین عملیات کربلای 5 در بیستم دیماه سال 1365 به درجه رفیع شهادت نائل گردید. خودش میدانست که شهید میشود. به یکی از رفقایش گفته بود، میخواهم بروم دخترم، مریم که ششماهه است را دوباره ببینم.
لحظهای که میخواست برای آخرین بار به جبهه برود، گفت: که مواظب بچهها باش.