آنان که اهل بشارت بودند، اشارت را دریافتند تا نقطهی تلاقی عشق و خون تا محرم اسرار دلدادگی گردند. هوا داغ بود از فریاد سربی گلولهها و بادها عطر خون را از کارون تحفه میآوردند. خورشید در آسمان ایران غمی غریب را به دل میتاباند. غمی که رفتن انسانهایی پاک را بر دل داشت و زخمی که از زخمهای تنشان بر تن داشت و سعی میکرد تا با مرهم اشک، آنان را مداوا کند؛ ولی هرگز! مگر میشود دل داشت و عاشق نبود. نمیشود سر داشت و هوایی نشد. هوایی کسانی که هوایی شدند و عاشقانه به میدان رفتند تا جاودانه باشند. شهید نصرتالله عسگری از این دست کسانی است که آگاهانه و عاشقانه به راهی رفتند که جز محبت و دلدادگی در سر چیزی نداشتند. او در اولین روز از آبان ماه سال 1312 در روستای گوار عقیلآباد از توابع شهرستان اراک و در خانوادهای شریف و مسلمان، عاشق کار و تلاش، پای به این کرهی خاکی نهاد. دوران کودکی را با تمام شیرینیها پشت سر گذاشت. در همان دوران علوم دینی را از خانواده و از روحانی مسجد فرا گرفت. او به واقع روحش را به بلندای نام اسلام جلا داده بود. در کنار پدر کشاورزی میکرد. کار میکرد و عرق میریخت تا زندگی خوب و آرامی را برای خانوادهاش بسازد. کار میکرد و درس زندگی میگرفت. سوادش در حد خواندن و نوشتن بود. سالهای پر مخاطره ستمشاهی را دیده و در صف اول مبارزان علیه شاه قرار گرفته و از شیفتگان حضرت امام خمینی(قدس سره) شده بود. جنگ که آغاز شد دوباره بر خود واجب دید که در جبهه حضور یابد و از کیان انقلاب و اسلام دفاع کند. به عنوان نیروی مردمی از طریق ستاد بازسازی مناطق جنگزده جهاد استان مرکزی برای بازسازی هویزه به اتفاق گروهی 15 نفره (از جمله شهید رجبعلی عقیلی و شهید علیرضا منصوری) به منطقه جنگی اعزام شدند و در نوزدهمین روز از آذرماه سال 1364 در منطقه هویزه استان خوزستان به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در روستای گوار به خاک سپردند.