بسمالله الرحمن الرحیم
)وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
درود بىپايان بر امام(قدس سره شریف) امت رهبر مستضعفين جهان و رهبر دردمندان و مصيبتزدگان و رهبر زحمتكشان و رنجبران و مظلومين جهان چرا كه اين ملت دل به او بستهاند و اميدوارند كه رهبرى او به رهبرى به قيام جهاني امام زمان مهدى موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) متصل گردد. انشاءالله.
بار الها از تو خواهانم با كمك اين ملت غيور و مسلمان انقلاب اسلاميمان به رهبرى نائب امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرچم پر افتخار اسلام از تمامى مرزها فراتر رود و نداى اسلام و اسلام محمدى(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سراسر جهان را فرا گيرد.
افسوس كه من بيشتر از يك جان در كالبدم وجود ندارد هم كه بتوانم به ايثار و از خود گذشتگى اسلام عزيز را يارى نمايم. خدايا من را ببخش اگر خداى نا كرده حرفى يا قدمی را بر عليه اسلام برداشتم چرا كه جهل و كوتهبينى من بوده است. خديا من به خود میبالم كه سرباز اسلام و سرباز امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستم. بارالها مرگ و شهادت من را در راه خودت قرار بده و شهادت مرا جزء شهداى صدر اسلام ثبت بنما.
پدر عزيزم میدانم كه خيلى تو را رنج دادهام ولى محبت من در دل تو بسيار است ... از دست رفتن من برايت سنگين است ولى در راه به ثمر رسيدن حكومت اسلامی است.
مادر عزيزم همچون پدرم شما را رنج و آزار دادهام و میدانم كه غم از دست دادنم براى مادر بسيار مشكل و دشوار است. اگر چه من بگويم مادر فراموشم كنى ولى مىدانم كه اين امر براى مادر امكانپذير نمیباشد.
و از شما خواهران عزيز و برادر مهربان طلب بخشش میكنم. چون در طول زندگى شما را اذيت كردهام. اميدوارم كه مرا حلال كرده و راهم را ادامه دهيد و از كليه فاميلها و هم روستائيان مخلص تقاضا دارم كه مرا حلال كنيد و از پدر عزيزم میخواهم كه مرا در وطن خود، مزرعه نو به خاك بسپاريد.
1. سوره آل عمران، 169.
آبهای جاری میگذرند، لکههای ابر در آسمان نخواهند ماند، هیچ شبی نیست که روز منتهی نشود و هیچ روزی هم نیست که به شب وصل نگردد. آن چه میماند صداقتها، ایثارها و خلوصهاست، آن چه جاودانه میماند چیزی است که رنگ و بوی الهی داشته باشد، دلی که در گرو دنیاست، پلی برای عبور و رسیدن به خدا نخواهد بود، عشق، این بزرگ بزرگان در قلبی جای میگیرد که حرم خدا باشد. شهداء که ماندند و جاودانه شدند این گونه بودند.
شهید داود حسنی در هفتم فروردین ماه سال 1346 در روستای مزرعه نو از توابع شهرستان آشتیان و در خانوادهای روستایی که اهل تلاش و کار بودند، دیده به جهان هستی گشود. او را داود نامیدند پدرش این نام را برایش انتخاب کرد. دوران کودکیاش را در کنار پدر و مادرش سپری کرد و توانست در این مدت نماز و قرآن را بیاموزد. پای به مدرسه گذاشت و شروع به تحصیل کرد. تا سوم ابتدایی بیشتر درس نخواند تا به پدرش بیشتر کمک کند و در امرار معاش خانوادهاش سهمی داشته باشد.
همیشه به مادرش میگفت: «تو نباید گریه کنی اگر برای من اتفاقی افتاد».
به عنوان پاسدار وظیفه برای گذراندن دوره سربازیاش و خدمت به انقلاب اسلامی به سپاه رفت. بعد از مدتی که از حضورش در جبهه میگذشت به خانوادهاش خبر دادند که پای داود زخمی شده و او را به آشتیان آوردهاند. وقتی که به آشتیان رفتند، نگذاشتند تا مادرش او را ببیند و آن جا خبردار شدند که داود شهید شده است، پیکرش را به روستا آوردند. او در یازدهم شهریور ماه سال 1366 در شلمچه به شهات رسیده بود. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای روستای مزرعه نو به خاک سپردند.