بسم الله الرحمن الرحیم
)وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا وَمَنْ يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ يُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ).[1]
و هيچ نفسى جز به فرمان خدا نميرد [خداوند مرگ را] به عنوان سرنوشتى معين [مقرر كرده است] و هر كه پاداش اين دنيا را بخواهد به او از آن مىدهيم و هر كه پاداش آن سراى را بخواهد از آن به او مىدهيم و به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد.
خدایا، معبودا، نمیدانم از کجا شروع کنم و چه بگویم با کدام زبان و با کدام جرأت تو را ستایش کنم و به راستی اگر نبود این که تو به لطف و کرمت اجازه عبادت و مناجات با خودت را به بندگانت را دادهای، هیچکس را یارای مدح تو و شجاعت ستایش تو نبود و این علی(علیهم السلام) مولای متقیان و اسوه موحدان است که میفرماید: (فَاِنَّكَ قَضَيْتَ عَلى عِبادِكَ بِعِبادَتِكَ[2]). اما ای مولا، کلمات بشری یارای آنچه را که در قلب من است، ندارد تا آنها را بر کاغذ آورم و تو خود از قلبم آگاهی. خدای من تو خود نیز میدانی که من از شکر نعمتهای بیکرانت عاجزم و هرگز توانایی این کار را ندارم و این فضل و رحمت توست که این اعمال اندک من و عبادتهای نا چیزم را برین نعمت نهادی و مورد قبول خود قرار دادی و مرا به این فوز عظیم نائل گردانیدی. معبودا، اعتراف میکنم که هرگز نتوانستم حق بندگیات را به جا آورم ولی اینک قلبم مالامال از عشق تو و شوق لقای تو مملو است و از اشتباهات گذشتهام سخت بیمناکم.
خدایا به کجا روی آورم اگر به فضل و کرمت مرا مورد عفو قرار ندهی و فریاد دل آشفتهام را که صادقانه تو را میخواند لبیک نگویی، بارالها تو خود میدانی که من خیلی کوچکتر از آنم و در خود نمیبینم که برای این ملت اسوه و شهید پرور پیامی داشته باشم ولی آنچه را که میگویم به عنوان یک تذکر است، خدایا به تو پناه میبرم و از سخنانی که خود به آن سستی کردم و عمل نکردم.
ای عزیزان من، ای برادران و خواهران گرامی، تقوای الهی را پیشه کنید که تنها راه فلاح و رستگاری و راه نجات ما بندگان پرهیزکاری و از اعراض از آنچه را که خدا نمیپسندد و آنچه را انجام دهیم که خدا میخواهد، فقط و فقط خدا.
عزیزان من در همه حال گوش به فرمان امام(قدس سره شریف) عزیز باشید. مبادا امام(قدس سره شریف) احساس تنهایی کند که در چنین صورتی از وظیفه شرعی و انسانی خود کوتاهی کردهاید. انقلاب امام(قدس سره شریف)، انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است اگر از فرمان امام(قدس سره شریف) سرپیچی کنید از فرمان امام زمان(قدس سره شریف) سرپیچی کردهاید و در اصل از فرمان خدا سرپیچی کردهاید.
انقلاب شما، زمینه فراهم آوردن انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است اگر خدای نکرده کوتاهی کنید، همه مسئول و جوابگو هستید.
1. سوره آل عمران، 145.
2. دعای کمیل.
شهید داود حسنی فرزند محمدحسین در نهم مرداد ماه سال 1338 در شهرستان خمین و در خانوادهای مذهبی و متدین، دیده به جهان هستی گشود. همیشه در کنار پدر بود و در کارهای کشاورزی به او کمک میکرد. به درس علاقه خاصی داشت و تا سوم راهنمایی و گرفتن مدرک سیکل هم پیش رفت ولی به خاطر بعضی مسائل خانواده و این که در آن سالهای مهم در بیدارسازی مردم فعالیت بیشتری داشته باشد، ترک تحصیل کرد و به طور مخفیانه به انجام کارهای ضد رژیم میپرداخت. مبارزات خود را علیه شاه و حکومت طاغوتیاش اوج گرفته بود. رساله امام(قدس سره شریف) را در منزل داشتند و اعلامیه پخش میکردند پس از مدتی پدرش او را به تهران فرستادند و در کارخانهای مشغول به کار شد.
بعد از انقلاب هم بنا بر دستور و فرموده حضرت امام خمینی(قدس سره شریف) در ستاد پشتیبانی جبهه فعالیت داشت. همچنین در عملیاتهای مختلف شرکت کرد. خیلی کم به مرخصی میآمد طوری که بچهها را تنها میگذاشت و به پدر و مادر میسپرد و به جبهه میرفت و پاسدار فعالی چه در دوره قبل از انقلاب و چه در بعد از انقلاب بودند.
با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان نیروی مردمی و بسیجی به سپاه رفت و در مدت 18 ماه که در جبهه فعالیت داشت، چند بار هم مجروح شد از جمله یک بار از ناحیه کتف و یک بار از ناحیه پای راست.
موقعی که خبر شهادت برادر عزیزش علیمحمد حسنی را که در سال 1360 در جبهه بستان به شهادت رسید، را به او دادند، داود در جبهه غرب بود او گفت: من لیاقت شهادت را ندارم و اسلحه او را برداشت و در مراسم ختم برادر به علت شرکت در عملیات شرکت نکرد. بسیجی گردان روحالله(قدس سره شریف) سرانجام در هشتم بهمن ماه سال 1365 در منطقهی شلمچه و در حین عملیلات کربلای 5 بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای خمین به خاک سپردند.