بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود به رهبرم و سلام گرم به مادرم و برادر و خواهرانم و دیگر اقوام. امیدوارم که همگی مرا ببخشید. از خانوادهام خواهش میکنم که برای من گریه نکنید؛ زیرا شهید راه اسلام و فدای روحاللهایم و از شما تشکر میکنم که چنین دینی بودهاید که چنین جوان در راه اسلام تقدیم نمودهاید و شما را به خدا و خون شهیدان قسم میدهم که از راه خدا خارج نشوید و امام(قدس سره) را محکم یاری فرمائید. از امام(قدس سره) راه امام(قدس سره) که همان قرآن و اسلام است، دور نشوید چون تنها گذاشتن امام(قدس سره) یعنی به بند کشیدن مستضعفین ایران و تمام مستضعفان جهان. برادران عزیزم، شما همانند ابوالفضل عباس(علیه السلام) که همراه حسین(علیه السلام) بود و او را دنبال میکرد شما نیز مرا دنبال کنید. اما خواهران زینب(علیها السلام)گونه باشید و راهم و پیامم را به جهانیان برسانید و ابداً گریه نکنید و بر سر قبر مادرم بروید و سلام مرا به او برسانید و به او بگویید که فرزندت در راه قرآن کشته شد و به شهیدان پیوست.
پدر جان، امیدوارم که با از دست دادن من غصه و افسوس نخوری. شهادت مایه افتخار است. همسرم، امیدوارم که در حدود این چهار ماه نامزدی اگر در مواردی به عنوان امر به معروف تندی کردم، مرا ببخشی. همسرم! خداوند از تو راضی باشد چون من از تو راضی هستم. همسر عزیزم! زندگی کلاس درسی بیش نیست که انسان باید دیر یا زود امتحان پس بدهید و اگر من داوطلب به جبهه حق و اسلام عازم شدم شاید موقع امتحان فرا رسیده باشد و در هر حال از این که تو را تنها گذاشتم، امیدوارم ببخشی. چون ما ایمان داریم و امید ما خداست و چون خداوند را قادر مطلق میدانیم؛ پس نگران نباش. امیدوارم بعد از من همانطور که با خدا هستی، باقی بمانی. از تو خواهش میکنم برایم گریه نکنی؛ بلکه خوشحال باشی. زیرا تو همسر یک شهید یا داوطلب و یک لبیکگوی حسین(علیه السلام) زمان خمینی(قدس سره) عزیز هستی. باز از تو یک تقاضای دیگر دارم، این که فراموشم نکن و سر قبر بیا و با صوت برایم قرآن بخوانی و لحظهای از محبت و مهر، غفلت نکن و ضمناً اگر کسی درخواست طلبکاری کرد، حقوق دو ماه خود را نگرفتم. بگیرید و هر کس که تقاضا کرد، بدهید و مرا مدیون نگذارید و نماز و روزه هم بدهکارم. برایم بخوانید یا بگیرید و همگی شما را میسپارم به خداوند یکتا. به امید پیروزی لشکر اسلام علیه کفر.
شهید محمد قاسمآبادی در مصاحبهای ابتدا از زندگینامه خود میگوید و از این که در کجا و در چه سالی متولد شده و تا چه سالی درس خوانده و چگونه شد که به جبهه آمده، این زندگینامه را از زبان خود شهید از دیده میگذرانیم: اینجانب محمد قاسمآبادی در سال 1342 در روستای میچان فراهان اراک چشم به جهان گشوده و در سن پنجسالگی به مدرسه راه یافتهام و پس از دوره ابتدایی جهت تحصیل از روستا به اراک عزیمت نموده، جهت تحصیل در دبیرستان مجیدی و پس از پایان رساندن تحصیلاتم با شروع انقلاب عزیز و گوهربار، از اراک به قم رفتم جهت آوردن اعلامیه از قم به اراک و شرکت در کلیه راهپیمائیهای عظیم در اراک. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(قدس سره) در جهت فعالیتهای اسلامی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که هدفش کانون محبت برابری - برادری در جهت حرمت به اسلام عزیز بود، ملحق شدم؛ تا اهداف عالیه خود را در این نهاد اسلامی که هدفش الله و حرکتش در خط حقیقی اسلام و ولایت است، ادامه دهم. ضمناً یک جمله بگویم در این سنگر عزیز پر از نور خدا، وقتی در جامعه حکومت الله و قرآن بر پا شود که شهید بدهد. باید هجرت بکند که خوشبختانه مکتب ما، مکتب هجرت و مبارزه است علیه مستکبران. حالا با میل و درخواست خود به مرز کشور اعزام و میتوانم بگویم تا به حال این طور خوشحال نبودم.
محمد با گروه رزمی اعزامی از سپاه اصفهان با سمت معاون گروهان به جبهه اعزام شده بود که در هشتم مهرماه سال 1360 در بمباران هوایی منطقه دارخوین به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شیخان قم به خاک سپردند.