بسم الله الرحمن الرحیم
... این دنیا اگر چه زیبا و دوست داشتنی است؛ اما سرای آخرت زیباتر از این دنیای فانی است. این بدن و جان را اگر چه باید تحویل صاحبش داد؛ پس چه بهتر بدن را قطعه قطعه و جان را آزادانه تحویل صاحبش دهیم. سلام بر فرمانده عزیزمان که با ظهور خود، جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.
قرآن میگوید:
برخی از مومنان به شهادت رسیدند و برخی نیز در انتظار شهادتند.
ای پدر مهربانم، طاقت این را نداشتم که بزرگ شوم و بعد به شهادت برسم؛ زیرا که ترسیدم اگر سالی از من بگذرد، گناهم زیاد شود و شیطان بر من غالب گردد و خداوند مرا از این فیض الهی محروم سازد. اما تو ای مادرم، شما برای من زحمت بسیار کشیدی. مادر چه خوب است انسان از مهمترین چیز خودش در راه خدا بگذرد. میدانم که مرا دوست داشتی. مادر، من هرگز ضرر نکردهام که تو برای من گریه کنی؛ بلکه نعمت بزرگی شامل حالم شده که باید این را برای خود افتخاری بزرگ شماری که این قدر لیاقت داشتهای که فرزندت مانند حضرت قاسم(علیه السلام) در راه خدا شهید شود. ای امت قهرمان، امام(علیه السلام) عزیزمان را تنها نگذارید.
شهید سیاوش حسنی، در سال 1345 در روستای قورچی باشی از توابع خمین دیده به جهان گشود. وی پس از سپری کردن دوران کودکی، مدرسه را آغاز کرد و تا پایان دوره راهنمایی به تحصیل ادامه داد. از همان دوران نوجوانی به مسجد علاقهمند بود و در نماز جماعت کوتاهی نمیکرد. با شروع انقلاب، با جثه کوچکی که داشت در تظاهرات و راه پیماییها شرکت و شبها نیز در روستا اعلامیه پخش میکرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با همکاری چند نفر از اهالی، کانونی در مسجد روستا راه اندازی کردند و در کارهای فرهنگی حضوری فعال داشت.
با شروع جنگ تحمیلی، شوری که در سینه داشت او را برای دفاع از کشور راهی جبهههای جنگ کرد. همیشه جبهه را خانه و مأوای خود میدانست.حضورش در جبهه، هر روز او را آبدیدهتر میکرد.
بسیجی دلاور گردان روحالله(قدس سره)، با سری پر شور و شعور در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه جنگی پاسگاه صفریه فکه شرکت نمود و طی نبردی شدید در غباری از دود و آتش مفقود شد. شاید سالیان دیگر نیز بگذرد و هم چنان از او اثری به دست نیاید؛ اما او در زندگی کوتاه و ارزشمند خود به تمام نوجوانان و جوانان درس ایثار و آزادگی آموخت.