بسم رب الشهداء و الصدیقین
برای سلامتی امام(قدس سره) امت صلوات.
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقَتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَعَلی دِیَتَهُ وَ مَن عَلی دِیَتَهُ فَاِنّا دِیَتُهُ.
آن کس که مرا طلب کند مییابد، آن کس که مرا یافت میشناسد، آن کس که دوستم داشت به من عشق میورزد، آن کس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق میورزم، آن کس که به او عشق ورزیدم کشتهام می شود و آن کس که کشتهام شود خونبهایش بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب است پس من خودم خونبهایش هستم.
به نام خدائی که چگونه زیستن را به من آموخت و چگونه مردن را خود آموختم، به نام خدائی که چگونه کشته شدن را به من آموخت، وصیتنامهام را با نام خدا شروع میکنم:
اما سخنی با امام(قدس سره) امت، بزرگمرد تاریخ اسلام، درود بر تو ای جاودانه تاریخ رسالت، سلام بر تو ای روح من، سلام من بر تو ای ابراهیم(علیه السلام) زمان. هماکنون کسی با تو حرف میزند که الآن در زیر خروارها خاک به خواب رفته، امیدوارم که دین خود را توانسته باشم ادا کنم. من که دار دنیا را وداع گفتم اما تا آخرین لحظه که خون از بدنم جاری بود تا آخرین قطره خون به یاد تو به عشق تو بودم و هماکنون تو را با مهربانترین امت وداع میگویم.
اما سخنی با پدرم:
سلام و درود به پدر گرامیام، پدری که من را از کودکی بزرگم کرد و درس شهادت را برایم عبادتی بزرگ شمرد. پدر جان! هیچگونه از اینکه فرزندت را در راه خداوند و در راه دین محمد رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فدا کردی، ناراحت نشوید و کوچکترین برادرم مجتبی را آماده فداکاری در راه اسلام نمایید همانگونه که علیاصغرها در راه اسلام شهید شدند، پس جای شک و تردیدی در آن نیست و امیدوارم پدر جان حلالم کنید.
اما سخنی با مادرم:
سلام و درود بر مادر عزیزم، مادر جان! برای تو تبریک میگویم که فرزندت با خون خود سنگر اسلام را رنگین کرد و به چنین مقام بزرگی رسید، مادر جان اصلاً از مرگ من گریه نکنی چون پسر کوچکتر تو زودتر از پسر بزرگترت داماد شد و به حجلهای که از خاک و گلوله ساخته شده بود، وارد شد. راستی که ما در چه حجلهای که در دنیا نصیب هیچ انسانی نخواهد شد. مادر جان! تنها آرزویت فقط سلامتی امام(قدس سره) امت و پیروزی همسنگرانم که آنها را تنها گذاشته و رفتم باشد. راستی مادر حتی سلاحم را بر زمین نگذارید حتی اگر شد برادر کوچکم را بفرستید تا با سلاح من رنگ زمین را رنگ خون دهد و امیدوارم که فرزندت را از ته دل حلال کنی و اجر شما با کسی است که فرزندت به پیشش شتافت.
اما سخنی با برداران هموطنم:
سلام و درود به مردم شهیدپرور حزبالله، اما شما هموطنانم اول امیدوارم که این کوچکترین برادر خود را حلال نمایید و تنها امید من این است که شما مردمان حزبالله همیشه دعاگوی امام(قدس سره) امت و یار و یاور این انقلاب عظیم باشید و بیایید ببینید که چه چیزهائی در جبهه است و چه کسانی، این انقلاب مال محرومان بوده و دفاع کنندگان هم محرومان هستند، پس اینقدر بعضیها خود را بیطرف حساب نکنند.
والسلام علیکم و رحمهالله. عبدالله عسگری 4/4/1362.
شهید عبدالله عسگری متولد یکم فروردینماه سال 1341 در روستای دینه کبود از توابع شهرستان اراک میباشد. وی در خانوادهای مذهبی و کمبضاعت و در آغوش پدر مادری مهربان و با تقوا پرورش یافت. دوران دبستان را در روستای محل زندگی خود گذراند و با توجه به اینکه روستای دینه کبود دارای مدرسه راهنمایی و دبیرستان نبود، او دیگر نتوانست تحصیلات خود را ادامه دهد و پایان راه درس وی کلاس پنجم ابتدایی بود.
پدرش هیبت الله سرد و گرم چشیدهی روزگار بود و سختیهای زیادی را به دوش میکشید. از همین رو عبدالله عسگری پا به پای پدرش در تأمین مخارج خانواده کار و فعالیت میکرد و از کودکی تکیهگاه خانواده بود. در نوجوانی به اراک میآمد و در یک مغازهی صافکاری کار میکرد و از این راه باری را از روی دوش پدرش بر میداشت. اما این شغل و فعالیت پایان تلاشهای او نبود و عبدالله در فعالیتهای مذهبی بسیار فعال بود. در کانون بسیج روستا فعالیتهای زیادی داشت و در برگزاری مراسمات مذهبی روستا نقش مهمی را ایفا میکرد و نام خود را در زمرهی غلامان امام حسین(علیه السلام) ثبت کرده بود.
از ابتدای جنگ تحمیلی به خدمت مقدس سربازی رفت که حضورش در آن دوران در خدمت موجب شد برای ادامه حضور داوطلب باشد چون معتقد بود با تجربهای که به دست آورده، در منطقه مفیدتر خواهد بود. لذا از اتمام خدمتش چند ماه بیشتر نگذشته بود که با اصرار شدیدش موجب شد خانواده رضایت بدهند که این بار بهصورت داوطلبانه از سوی بسیج عازم مناطق جنگی شود.
پس از رضایت خانواده بیدرنگ به عنوان داوطلب بسیجی به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت و پس از سه ماه رزم در سنگرهای جبهه به عنوان تکتیرانداز در گردان علی بن ابیطالب(علیهما السلام)، در تاریخ شانزدهم مردادماه سال 1362 در ادامهی عملیات والفجر 3 در اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.