بسم الله الرحمن الرحیم
( أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ ).[1]
به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان.
سلام بر منجی عالم بشریت مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یگانه بر پا دارنده عدل و داد در سراسر گیتی. سلام بر امام خمینی(قدس سره) نائب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خورشید پر فروغ و تابنده اسلام در عصر ظلمت. سلام بر امت شهیدپرور و غیور که به حق اگر این صبر و استقامتشان نبود، اهداف الهی را نمیتوانستیم در این کشور و حتی دیگر بلاد اجرا نماییم و هرگز نمیتوانستیم در این دنیا زندگی کنیم و میبایست حتی حق توحش بدهیم. الان ما در موقعیتی قرار گرفتهایم که کشورها کمر ما بستهاند و این ما هستیم که باید در مقابل این یاوهگویان قد علم کنیم و باید به آنها نشان دهیم که با ملتی که شهادت را سعادت میداند، نمیتوانند در بیفتند. و الان وظیفه ما در این لحظه حساس دفاع از اسلام است و لبیک گفتن به پیام امام(قدس سره) و شهیدان است که اکنون من حضور در جبهه را مسئولیت وظیفه خود دانستم.
پیامی برای شما ملت عزیز دارم البته من کوچکتر از آن هستم که به شما پیام بدهم ولی با احساس مسئولیتی که در این امر میکنم، چند نکته را تذکر میدهم. عزیزانم! دعا برای امام(قدس سره) را فراموش نکنید و پیروزی رزمندگان اسلام را بخواهید. دعای کمیل و توسل را با شکوه برگزار کنید و سعی کنید ترک نشود. نمازهایتان را با جماعت برگزار کنید و مساجد را پر نگه دارید و در کمک به جبههها چه مالی و چه جانی دریغ مدارید. با منافقین و عوامل فساد چه در داخل و خارج مبارزه کنید و ضربه محکمی بر پیکر عمال فاسد باقیمانده رژیم طاغوت وارد آورید. البته احترام و رعایت حقوق مردم فراموش نشود. مصداق بارز كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ باشید و تا مردم با روشهای انسانی و اسلامی رفتار کنید.
پدر عزیزم که در طول مدت عمرم آنقدر برای من زحمتکشیدهاید که به هیچوجه نمیشود جبرانش کرد و من آنقدر نا فرمانی شما را کردهام و میدانم که فرزند خوبی برای شما نبودهام و امیدوارم مرا ببخشید. من در این برهه از زمان و طبق فرمایشات حضرت امام(قدس سره) وظیفه مهمتری برای خود احساس کردم. من که نتوانستم در طول زندگیام کسی را ارشاد نمایم. امیدوارم با شهادت در راه خدا بتوانم افرادی را هدایت کنم. در مصیبت من مبادا اشک غم بریزید و اگر خواستید گریه کنید بر مصیبت اباعبدالله(علیه السلام) که اعظم مصیبتها است، گریه کنید. از تجملات زیاد در مجلسم پرهیز کنید و مجلسم پرهیز کنید و مجلسم را با یاد شهدا و ساده برگزار کنید. ای برادر عزیزم آقا مجید که به درستی من نتوانستم حق شما را ادا کنم، امیدوارم مرا به بزرگی خود ببخشید. از اینکه نا فرمانی شما را میکردم، طلب عفو و حلالیت از شما دارم. سعی کنید سعی کنید که همواره ادامهدهنده راه سرخ شهدا و پیرو ولایتفقیه همچون گذشته باشید و دعای برای امام(قدس سره) را فراموش نکنید. و اما برادرم علیرضا جان! امیدوارم که همواره ادامه دهنه راه شهیدان باشی و در خط امام(قدس سره) باشی و تو هم مصداق کسانی باشی که در مصیبتی میگویند (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ).[2] و در مصیبت من صبر داشته باش. و خواهرانم سعی کنید که حجاب را به طور کامل رعایت کنید. در تربیت فرزندان خود جوانب اسلامی را در نظر بگیرید و در مصیبتم زینب(علیها السلام) گونه باشید.
و اما دوستانم در مرکز تربیتمعلم و مساجد شمس و دیگر جاها میدانم که در حق شما هم کوتاهی کردم و آنطور که باید و شاید، احترام شما را به جا نیاوردم و از شما هم طلب عفو میکنم و شما را وصیت میکنم به اینکه فرامین حضرت امام(قدس سره) را مو به مو اجرا نمایید و لحظهای و حتی در امر کوچک از دستورات این رادمرد تاریخ سرپیچی نکنید. در مورد دیون و بدهکاریها از کسی پول و یا چیزی نمیخواهم و تمام بدهیهای خود را پرداخت کردهام و احیاناً اگر کسی طلبی داشت، میتواند آن را از پدر و یا برادرم مطالبه بنماید. فقط برایم یک ماه نماز و روزه قضا بخوانید. پایان وعده دیدار را به قیامت میدهم. امیدوارم در جوار شهدای کربلا باشم. از همگی دوستان و آشنایان طلب عفو حلالیت میکنم.
التماس دعا دارم برای امام(قدس سره)....
حقیر، سعید معبودیان.
1. سوره حج، 39.
1. سوره بقره، 156.
آن روز که از دیار ما گذشتید و به آسمان رسیدید گویا در خواب بودیم، گویا شما این جهانی نبودید، گویا روح بلند شما در زمین نمیگنجید. شما به سوی خدا رفتید، سبکبال و سبکبار و ما در بند تن ماندیم اینک با خاطرات شما خوشیم و دعا میکنیم که زمین هرگز بی عطر شما نماند.
بیست و نهم تیرماه ۱۳۴6 دفتر زندگی شهید سعید معبودیان گشوده شد. در گرمای تابستان شهر اراک شادی به خانه محمد روی آورد. از کودکی با فضیلتها و خوبیها انس گرفت و زندگی را با صفا و صمیمیت آغاز کرد.
آنقدر مهربان و با صفا بود که همه اطرافیان دوستش داشتند. و در عین خوشاخلاقی و خوشرفتاری پسری با ایمان و مؤمنی بود. در خانوادهای مذهبی آموخته بود که نماز را به جماعت بخواند. و دعاها و زیارت عاشورایی که در خانهشان برگزار میشد، روحش را صیقل میداد.
تحصیلاتش را تا پایان دوره متوسطه در شهر اراک به پایان رساند و پس از اخذ دیپلم به دلیل شوق فراوان به آموزگاری در آزمون تربیتمعلم شرکت کرد. روزی که نتیجه امتحان را اعلام کردند سر از پا نمیشناخت. با یک جعبه شیرینی به خانه آمد و خوشحال بود که میتواند به فرزندان ایران چیزی بیاموزد.
سال اول دانشسرای شهید رجایی سمنان بود که دغدغه دیگری پیدا کرد جنگ تحمیلی دشمن علیه ایران سالها ذهنش را آزار میداد و معلم شهید نمیتوانست نسبت به آن بیتفاوت باشد. با چند نفر از همدورهها از طرف بسیج داوطلب حضور در جبهه شد. سه ماه حضور در خط مقدم در مرحله اول اعزامش به جبهههای جنوب را در لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) پشت سر گذاشت و به کلاس درس بازگشت.
هنوز سه ماه از مأموریت قبلی نگذشته بود که دوباره هوای جبهه به سراغش آمد. این بار با سپاهیان محمد رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از طریق تیپ 12 قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) راهی جبهه شد. عملیات کربلای 4 تازه به پایان رسیده بود و قرار بود خیلی زود عملیات دیگری اجرا شود. منطقه شلمچه آماده بود تا عملیات کربلای 5 را با تمام رشادتهایش به تماشا بنشیند.
بیست و ششم دیماه 1365 بود. چند شب از شروع عملیات کربلای 5 گذشته و هنوز حملهها، پی در پی ادامه داشت. سعید برگزیده شد برای شهادت؛ ترکشهای خمپاره دشمن پیشانیاش را درید و او را در محور شلمچه - بصره به شهادت رساند. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.