بسم الله الرحمن الرحیم
( الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ).[1]
كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند. با درود و سلام فراوان به یگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با حمد و سپاس خدا را که بما توفیق عنایت کرد تا بتوانیم در صفوف لشکریان اسلام به حرکت در بیائیم و با حمد و سپاس خدا را که به ما توفیق داد تا از هوسهای درونی و دنیوی دل ببریم و در راه او و اسلام راستین به جهاد با کفار برخیزیم و در راه او جهاد کنیم.
وصیتنامه خود را آغاز میکنم. اول از هر چیزی باید بگویم که من حقیر و نالایق شایسته آن نیستم که بتوانم به شما وصیت کنم ولی چون بر حسب وظیفهای که میدانم باید به شما بگویم که اول از هر چیز امام(قدس سره) بزرگوار را تنها نگذارید و در دستورهای او اطاعات کنید چون او هم از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و خدا دستور میگیرد و مطمئن باشید که تا زمانی که زیر سایه اسلام حرکت میکنید، همیشه موفق و پیروز خواهید بود و شما امت حزبالله و جوانان غیور و پر توان و انقلابی نباید به این کوردلان و منافقین از خدا بیخبر اجازه بدهید تا هر کاری که خودشان خواستن بکنند و در جامعه اسلامی فتنه و فساد ایجاد کند و شما باید تا زمانی که جبههها احتیاج به نیروی انسانی دارد، جبههها را پر کنید. چون با پر کردن جبههها میتوانید ضربهای قاطع و کوبنده بر صدامیان کافر وارد آورید و انشاءالله که شما امت حزبالله با شرکت در مراسمات و راهپیماییها به دشمنان اسلام بفهمانید که ما هرگز تن به ذلت و خواری نمیدهیم و بر همان راه خود که راه انبیاء است، ادامه میدهیم.
و گفتگویی با شما خانوادهام دارم چون شما برای من رنج و مشقات زیادی کشیدهاید و باید خوشحال باشید و افتخار کنید که شما امانت خود را تقدیم اسلام و خدا نمودهاید و از شما خواهران گرامیام میخواهم که در نبودن من ناراحت نباشید و همواره مثل زینب(علیها السلام) باشید و صبر و مقاومت داشته باشید و تقوا را پیشه کنید و در آخر از شما مردم بلاورجان حلالیت میطلبم و التماس دعا دارم.
به امید پیروزی اسلام بر علیه کفر جهانی.
والسلام برات علی قاسمی 4/10/65.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار. آمین یا ربالعالمین.
1. سوره توبه، 20.
شهید براتعلی قاسمی، روستازادهای دلاور، نوجوانی است که چشم و دل و جانش بینا شده بود. خدا را دید و خرید و روانه شد. او همچون یاران شهیدش حجابهای ظلمانی را یک به یک درید و با ضمیری روشن به سوی بهشت برین پر کشید.
او در دوازدهم فروردینماه سال 1349 در روستای بلاورجان از توابع شهرستان خمین، دیده به جهان گشود و تحصیلاتش را در همان روستا تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد و به خاطر نبود امکانات، ترک تحصیل کرد. از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران در صف مدافعان انقلاب اسلامی قرار گرفت و با شروع هجوم دشمن بعثی به ایران عزیز میخواست تا در صف مجاهدان جای گیرد ولی به دلیل کمی سن و سال، هر گاه که از جبهه و جنگ حرف میزد، او را جدی نمیگرفتند. هنگامی که به پانزدهسالگی رسید دیگر نتوانست به سادگی نسبت به ایران و انقلاب بیتفاوت باشد. لباس بسیج زیبنده وجودش شد و پس از یک دوره آموزش 45 روزه عازم جبهه جنوب شد.
برای دفاع از کیان جمهوری اسلامی به لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) پیوست و نزدیک به یک سال در مناطق جنگی حضوری دلاورانه داشت. او به عنوان تکتیرانداز در گردان روحالله(قدس سره) مشغول به خدمت بود و بعد از حضور در سه عملیات در نهم اسفندماه سال 1365 هنگام درگیری با سربازان مزدور ارتش عراق در منطقهی شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و سینهاش به خیل شهیدان پیوست. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.
او در زمره صالحانی که در مکتب عاشورای سید و سالار شهیدان راه و رسم شهدای کربلا را یاد گرفت و به آستان پر کرامت ارباب خویش، امام حسین(علیه السلام) عروج کرد.