بسم الله الرحمن الرحیم
( رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ).[1]
پروردگارا پس از آنكه ما را هدايت كردى، دلهايمان را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دار كه تو خود بخشايشگرى.
با سلام و درود بر حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با آرزوی فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با درود و سلام بر نائب بر حقش امام(قدس سره) امت و با سلام به تمام کسانی که به هر نحو توانستهاند به این انقلاب کمک میکنند و با درود بر ارواح پاک و طیبه شهدا و با سلام و درود بر پدر و مادرم و خواهران و برادرانم. درود و سلام بر پدر و مادری که عمری را برای من زحمت کشیده و هیچ قدر زحمات آنها را ندانستم. بر خواهران و برادرانم که عمری را با آنها سپری کردم و هیچ حق برادری را به جا نیاوردم.
پدر و مادر و خواهران و برادرانم و ای کسانی که این وصیتنامه را میخوانید:
شما را وصیت میکنم به تقوا و دوری از گناه و شما را وصیت میکنم که نزدیک شوید به آنچه که شما را به خدا نزدیک میکند و دوری جوئید از آنچه که دور میکند شما را از خداوند تبارک و تعالی. باشد تا با پیروی از قرآن خود را اصلاح کنید.
پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم امیدوارم که مرا ببخشید و حلالم کنید و از تمام کسانی که به هر نحوی با من ارتباط داشتهاند، حلالیت میطلبم.
اکنون که در این بحبوحه از زمان قرار گرفتهام وظیفه خود دیدم که وصایایم را اعلام دارم. باشد تا بعد از این به امید خداوند تبارک و تعالی دینی از کسی بر من نباشد و حال مطالبی چند در مورد قروض: مبلغ ... تومان به حضرت معصومه(علیها السلام) قم بدهکارم که امیدوارم آن را پرداخت نمائید. هر کس ادعای طلب کرد به او پرداخت نمائید ولی فکر نمیکنم دیگر به کسی بدهکار باشم. مدت 45 روز روزه و 15 شبانهروز نماز قضا دارم که امیدوارم اینها را به هر طریق که میتوانید، انجام دهید. تمام وسایل شخصیام نیز به پدر و مادرم تعلق دارد.
... پدر و مادرم و خواهران و برادران عزیزم اگر خدا خواست و مرا به نزد خویش برد، امیدوارم اولین جملهای که میگویید این باشد: ( إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ).[2] و در فراقم صبر کنی و خدا را شکر کنی که فرزندی را بزرگ نمودی که عاقبتش به سوی الله شد. اگر خدا قبولمان کند و به راهش هدایتمان نماید. مادر عزیزم: امیدوارم در فراقم مانند دیگر مادران عزیز داده عمل نمائی.
در پایان از همه حلالیت میطلبم و از خداوند تبارک و تعالی میخواهم که توفیق خدمت به اسلام را به همه مسلمانان عطا نماید. امیدوارم هر شخصی وصیتنامه مرا خواند، یک شبانهروز برایم نماز بخواند و هر موقع بر سر مزارم حاضر میشوند، سوره عصر را بر مزارم بخوانید.
1. سوره آل عمران، 8.
1. سوره بقره، 156.
شهر دلیجان در اول شهریور 1344 شاهد تولد فرزندی بود که پدرش نورالله به خاطر علاقهای که به پسر داشت، نام حبیب را برایش برگزید. شاید آن روز حبیب بن مظاهر(علیه السلام) را در نظر داشت. آری حبیب به دنیا آمد. ولی نه به اندازه آن حبیب در دنیا ماند، او در سن 20 سالگی سعادت شهادت را پیدا کرد.
دوران کودکیاش همراه شد با روزهای قیام مردم ایران علیه استبداد و این خود پرورشدهنده بود و انسانساز. در حالی که سرگرم درس و مشق بود، شور انقلاب را درک کرد. او سر پر شوری داشت و در تیم دبیرستان فوتبال بازی میکرد و از بچههای با استعداد این رشته محسوب میشد. در ادامه یورش بعثیون را با تمام وجود حس کرد. آهنگ رشادتهای جوانان که به گوشش رسید. برای فراخوانی به سوی جبههها عضو بسیج شد. با این حال درس خواند؛ تا دیپلم تجربی گرفت و بعد راهی شد به سوی دیار عاشقان. زمان زیادی نگذشته بود که به عنوان بسیجی گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به خط اول اعزام شد. زمستان 1364 بود و عملیات والفجر 8، در شهر همه داشتند آماده برگزاری سالگرد جشن پیروزی انقلاب میشدند. 22 بهمن اما؛ حبیب در حال رزم بود. از دور دستها گلولهای به سویش شلیک شد. شاید به یاد روزهای اول انقلاب بود که به شهادت رسید. چند روز بعد در صبح یک روز غمزده زمستانی در حالی که چشمان مادرش خیس از اشک بود و پدرش انگار از همیشه پر شوقتر، در گلزار شهدای شهر آرمید. آن روز تمام اعضای خانواده احساس غرور میکردند. از این که فرزندانش در راه دین خدا به شهادت رسیدهاند.