با عرض سلام به بزرگ رهبر مجاهد و عالیقدرمان امام خمینی(قدس سره) عزیز و با عرض سلام به حضور یاوران آن حضرت خصوصاً والدین محترم خودم. خداوند منان عنایت فرما تا موجب قرب و رضای تو واقع شویم. خداوندا حقوق والدین مرا بر من و حقوق خودت را بر ما حلال بفرما. خداوندا ما را آن قدر کمک کن تا این دامهای فراوانی که بر سر راه ما گسترده است، ما را در خود گرفتار نکند. دنیا پرستان، شکم پرستان، بندگان بندهها، بندگان زر و زور و کارشکنان کمبود امکانات زندگی و دوری از اهل و تبار خود که اینها همه به منزله دام و تلهای بر سر راه ما هستند، ما را به سلامت از این دامها بِرَهان و به رستگاری برسان. خداوندا تو بما عنابت فرمودی، تو بما نعمت عطا کردی. نعمت رهبری آن بزرگ رهبر و نعمت انقلاب، چه انقلابی که دگرگون کننده تمامی مظاهر شرک و کفر و نعمت خدمتگزاری به اسلام آنهم همراه با سلامتی کامل. پس از خدای متعال حال که چنین نعمت عظمایی بر ما نصیب فرمودی، لیاقت و فهم و درک این همه نعمتها را بر ما عنایت فرما. خداوندا چگونه میتوانم و چگونه میتوانیم شکر این همه نعمتها را بجای آوریم؟ پس از خداوند متعال زبان ما را به گفتن شکرت توانا بگردان.
شهید غلامرضا حسنی در روستای کوچکی به نام خورزن علیا دیده به جهان گشود. پس از سپری کردن دوران کودکی و تحصیل تا پایان دوره ابتدایی تا قبل از سربازی در کنار پدرش کشاورزی میکرد. بعد از پایان خدمت سربازی با حضور در شهر اراک در جمع دوستان مسجدیاش در جلسات قرآن حضور داشت و مراسم سوگواری نیز شرکت میکرد. در زمینه خطاطی نیز ذوق و سلیقه داشت و این هنر را بسیار دوست داشت و هر بار که خلوتی پیدا میکرد سریع وسایل خطاطیاش را بر میداشت و مشغول به نوشتن و خطاطی میشد. وقتی که کار نیکی را انجام میدادند سعی در پنهان کردن آن داشت و آن را آشکار نمیکرد. در همان ایام با مبارزان انقلابی آشنا شد و از آن به بعد با حضور در اعتراضات سراسری علیه حکومت شرکت میکرد.
سالی که تشکیل خانواده داد مصادف شد با شروع جنگ تحمیلی و او پس از تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و با پوشیدن لباس سبز سپاه، پاسداری از میهن اسلامیاش را آغاز کرد و از همین طریق هم به جبهه رفته بود. سعی داشت تا میتواند در این برهه از زمان فعالیت داشته باشد. چهار سال در جبهه حضوری فعال داشت. به دلیل برخی مشکلاتی که داشت از سپاه استعفا داد و برای مدتی در کارخانه واگنپارس اراک کار میکرد، اما علاقهاش به حضور در جمع رزمندگان او را دوباره به سوی جبهه کشاند. این بار در کسوت بسیجی عازم جبهه شد. با توجه به سوابقی که داشت به عنوان فرمانده گروهان در گردان قمر بنیهاشم(علیه السلام) منسوب شد و پس از سالها رشادت در نوزدهم اردیبهشت ماه سال 1365 در منطقه پیچ انگیزه، فکه به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند. برادرش -معراجعلی- نیز به شهادت رسیده است.