... بازگشت ما، در هر زمان و هر جا که باشد، سوی خداست.
ما خونبهای خودمان را فقط بر پشتیبانی شما از روحانیت میدانیم. اطاعت شما از روحانیت و ولایتفقیه، اطاعت از خون شهیدان است.
به خدا، اینجانب تا آخرین قطرات خونم، اطاعت از ولایتفقیه و اطاعت از قرآن نمودم.
از شما میخواهم به نماز اهمیت دهید و مبادا یک لحظه از آن غفلت نمایید. نمازها را به جمعت و به وقت بخوانید. جنگ ما به خاطر نماز است.
در صورت پیوستن من به خدا، هیچگونه ناراحتی به خود راه ندهید.
اینجانب، با چشمی باز و قلبی پر از ایمان، به استقبال شهادت رفتم و شما فقط حامی امام(قدس سره) و روحانیت و ولایتفقیه باشید.[1]
1. صحیفه عشق، ص 131، با اندکی تغییر.
در سال ۱۳۴۲ به دنیا آمد. زادگاه پاسدار شهید حسینعلی قاسمی روستای آشمسیان از توابع خمین بود. با آرزوهای لطیف بزرگ میشد که در سن هفتسالگی به مدرسه رفت.
و ... درست در همان سال، از دست دادن پدر، ضربه سنگینی بر روح لطیف او وارد کرد که در آغاز زندگی، به حمایت و هدایت پدر نیاز داشت. او نتوانست بیش از تحصیلات ابتدایی ادامه دهد. ناچار درس را ترک کرد و به کار پرداخت. در همان روستای خود، کار میکرد و از این راه، معاش خانواده را تأمین میکرد و چشم امیدش به لطف و معرفت الهی بود.
شط خروشان انقلاب، او را هم به این بستر نورانی کشاند. در سالهای اوجگیری انقلاب مردم، او جوانی بود پانزدهساله، که شور انقلابیاش گامهای او را به راه انقلاب کشید و در این مسیر، راهها پیمود و فریادها زد و مشتها بر افراشت.
پس از پیروزی انقلاب، در خمین اقامت گزید و در واحد بسیج به خدمت مشغول شد. مدتی فعالیت کرد، سپس به عضویت سپاه پاسداران درآمد و داوطلبانه به جبهههای نورانی جهاد شتافت و جان پاک خود را به جانان سپرد. او در گردان امام رضا(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) خدمت میکرد و شهادتش در پانزدهم آبان ماه سال 1362 در جبهه زبیدات عراق و عملیات محرم اتفاق افتاد. پیکر مطهر شهید در منطقه عملیاتی مفقود شد.