مادر غمگین وطن هنوز هم داغدار جوانانی بود که خونشان بر زمین ریخته بود و در مقابل حکومت ستمشاهی ایستاده بودند. او داغ دلش تازه بود، تازهتر از آنکه بتواند باز هم داغ جوانان دیگرش را تحمل کند. او هنوز هم نمیدانست پیکر کدام جوان به خون غلطیدهاش را در آغوش بگیرد اما جنگ تحمیلی داغ دیگری را بر دل مادر وطن نهاد و دشمن بعثی ایرانزمین را دستخوش طمع استکبار کرد. جوانان وطن در مقابل دشمن سینه سپر کرده بودند و پرچم ایمان و ایران را برافراشته بودند.
شهید والامقام سعید عطائی یکی از دیگر از دلیران این مرز و بوم بود. او شیر ژیان بود و در بیشهزار ایرانزمین غرید تا دشمن جرأت تعرض نداشته باشد و به جهانیان ثابت کرد که ذرهای از خاک ایران به دست هیچ بیگانهای نخواهد افتاد.
در پنجمین روز از مردادماه سال 1347 زمانی که خورشید داغ و تابان بر ایرانزمین میتابید، در روستای زیبای آستانه از توابع شهرستان شازند، دیده به جهان گشود. او زمانی به دنیا آمد که خورشید با سخاوت تمام ایران را در بر گرفته بود و شهید عطائی هم سخاوتش را از او هدیه گرفت. کودکی باهوش و با ذکاوت بود که به درس خواندن علاقه زیادی داشت. زمان رفتن به مدرسه با اشتیاق وارد دبستان شد و دوران ابتدایی و راهنمایی را با عشق و علاقه پشت سر گذاشت. با نمرات بالا وارد دبیرستان شد و تا چهارم دبیرستان درس خواند. جوانی که در اخلاق و رفتار و در نماز و عبادت یگانه و نمونه کامل یک انسان بود و از همین رو شایسته شهادت شد. وی علاوه بر تحصیل در امر ورزش در رشته کشتی نیز صاحبنام بود و قهرمان کشتی نوجوانان و عضو تیم جوانان استان مرکزی بود.
با شروع جنگ تحمیلی قرارش را از دست داده بود و همواره منتظر بود تا زمانی فرا رسد که بتواند به جبهه برود چرا که غیرت چون خون در رگهایش جاری بود. او چندین بار داوطلبانه به جبهه اعزام شده و از بسیجیان جان بر کف انقلاب اسلامی بود.
در آخرین مرحله که به سمت جبهههای حق شتافت، دو ماه به عنوان بسیجی گردان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در لشکر 71 روحالله(قدس سره) مهمان کربلای ایرانزمین بود و سرانجام در 5/5/1367 در اسلامآباد در عملیات مرصاد هنگام رویارویی با منافقان بدتر از کفار، با اصابت ترکش به صورت و بدنش به درجه رفیع شهادت رسید. پیکر مطهر شهید به زادگاهش منتقل شد و طبق وصیت این شهید بزرگوار، مادرش با دستان خود، جسد خونآلود فرزندش را در قبر گذاشت.