شهید والامقام نعمتالله فلاحتی مردی دیگر از تبار عشق و دلدادگی که در هشتم فروردینماه سال 1341 زمانی که مدت زیادی از عید نمیگذشت و هوای بهار هنوز مهمان خانهها بود، در خانوادهای مذهبی و نسبتاً پر جمعیت در روستای سرسختی از توابع شازند، دیده به جهان گشود. دارای چند خواهر و برادر بود که با هم جز برادری، رابطه بسیار دوستانهای داشتند.
روزهای کودکی را در کانون پر مهر خانواده پشت سر گذاشت و خندههای سرخوشانه و شیطنتهای کودکانهاش را به خاطراتی جاویدان در دل و ذهن اعضای خانواده به یادگار گذاشت. کمکم زمان آن رسیده بود که قدمهای کوچکش را به سمت مدرسه بردارد.
بنابراین راهی دبستان شد. تحصیلاتش را تا دوم راهنمایی پشت سر گذاشت و پس از آن به دلیل عدم امکانات و شرایط خانوادگی نتوانست ادامه تحصیل دهد. بنابراین با اینکه به درس خواندن علاقه داشت درس و مدرسه را رها کرد و مثل پدرش وارد بازار کار شد.
از کودکی دیده بود که پدر و مادر سفرهشان را به نان حلال مزین میکنند تا فرزندانشان با نانی که با زحمت به دست میآید، بزرگ شوند و به ثمر برسند.
کسی که با مهربانی ذاتیاش که از کودکی در وجودش پرورش یافته بود، هم یاریرسان پدر در امور منزل شد و هم در امرار معاش و مسائل مالی خانواده سهیم شد. دستان پینهبسته و صورت آفتابسوختهاش حاکی از زحمات فراوانی بود که میکشید. کشاورز بود و روزیاش را از زمین میگرفت. مردی که دست سپاس و شکرگزاریاش همواره به سوی خدای متعال بلند بود.
در انسانیت و عبادت یگانه بود و نمونه کامل یک انسان واقعی. کسی که خوشرویی و مهربانیاش در ذهن همه اهالی روستا ثبت شد و همین ویژگیهای خوبش او را لایق شهادت کرد.
لباس غیرت برازنده وجودش شده بود و نعمتالله فلاحتی در لباس سربازی میدرخشید. کمکم رهسپار شد و برای رسیدن به جبهههای حق علیه باطل راهی شد. در لشکر 28 کردستان مشغول به فعالیت شد و پس از 18 ماه نبرد دلاورانه و حضور در عملیاتهای مختلف در دومین روز از آبان ماه سال 1362 در منطقه پنجوین عراق در عملیات والفجر 4 با اصابت ترکش به سرش، به جمع شهدای کربلا پیوست و پیکرش در زادگاهش - سرسختی - به خاک سپرده شد.