بسم الله الرحمن الرحیم
) قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَیسِّرْ لِی أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی * یفْقَهُوا قَوْلِی).[1]
حمد وسپاس بیكران خداوندی را كه خالق آدمیان است و از همه چیز آگاه است و در همه كار دانا است و بازگشت همه ما به سوی اوست. شكرگذاری در خور اوست كه رهبری عظیمالشان و گرانقدر را بر ما ارزانی داشت و ما را از خواب غفلت بیدار نمود و از تاریكی به سوی نور كشاند. خدایا شكرت به جا میآورم كه راهی رفتم كه خشنودی تو را در برداشت و هدفی داشتم كه در تو خلاصه میشد. بار خدایا ای ارحم الراحمین، من در طول مدت زندگی، گناهان زیادی را مرتكب شدهام و به آنها در نزد تو اعتراف میكنم و از تو میخواهم كه مرا مورد لطف و مرحمت خویش قرار دهی و از گناهانم در گذری.
ای امت حزبالله و ای حامیان اسلام راستین، خیل شهدا رفتند و مسئولیت سنگینی را بر عهده شما نهادند و شمائید كه باید پیامرسان خون شهدا باشید كه پیام تمام شهدا در كل حمایت از ولایت فقیه و پشتیبانی از روحانیت متعهد و مسئول و مبارزه با ضد انقلاب در داخل كشور میباشد. ای مادران شهدا شما نزد خداوند اجر و قرب دارید و دعای شما در نزد او گیراست پس تا میتوانید در نمازهایتان برای سلامتی امام(قدس سره) و پیروزی اسلام دعا كنید.
پدر و مادر عزیزم! میدانم كه با رفتن من اشك از گونههایتان سرازیر است و در غم فرو رفتهاید. من نمیگویم كه گریه نكنید نمیگویم كه اشك نریزید چرا كه 19سال زحمت كشیدهاید و خون دل خوردهاید تا مرا به اینجا رساندهاید ولی همان قدر به شما میگویم كه پیروزی اسلام و مسلمین ارزشش خیلی بیشتر از اینهاست و مگر ما از امام حسین(علیه السلام) و شهدای كربلا عزیزتریم؟ و مگر ما از بهشتیها و رجائیها و باهنرها عزیزتریم؟ از شما عذر میخواهم كه نتوانستم آن چنان كه باید در زندگی یاریتان كنم و باری از دوشتان بردارم. از شما میخواهم كه روح برادرانم را هر چه میتوانید با خواندن كتابهای اسلامی پرورش دهید و آنها را با اسلام آشنا كنید تا فرد مفیدی برای آینده اسلام باشند. در پایان از تمامی برادران و تمام دوستان و آشنایان حلالیت میطلبم و امیدوارم كه وقتی با یاری خدا راه كربلا باز شد و به زیارت مرقد امام حسین(علیه السلام) رفتید در آنجا ما را نیز دعا كنید و به یاد ما هم باشید.
از برادران پاسدار میخواهم تا آنجایی كه میتوانند برایم قرآن بخوانند.
امام(قدس سره) را دعا كنید و پشتیبان روحانیت باشید.
والسلام محمد حسنی.
آبادان 28/1/1361.
1. سوره طه، آیات 25 الی 28.
شهید محمد حسنی در اولین روز از دی ماه سال 1341 از خانوادهای اصالتاً اراکی در تهران متولد شد. آنها به دلیل شغل پدر ساکن شهر تهران بودند. پدرش کارمند بانک بود و پس از مدتی به دلیل انتقال پدر به شهر خرمآباد به آن شهر مهاجرت کردند. محمد دوران کودکی و نوجوانیاش را در آن شهر گذراند و تا کلاس سوم دبیرستان تحصیل کرد. همان سال بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و به همین دلیل آغاز فعالیتهای اجتماعی و انقلابی او در خرمآباد شکل گرفت. از اواخر سال 1357 با تغییر محل کار پدرش به شهر اراک با خانواده ساکن این شهر شدند. محمد با پیوستن به کمیتههای مردمی و سپس بسیج نزدیک به دو سال در کمیته میدان امام(قدس سره) اراک و سپاه دهسد حضور داشت. پس از شروع جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسداران در آمد و سه مرحله به جبهه اعزام شد.
پس از شهادت برادرش با خود عهد کرد که هرگز سلاح او را بر زمین نگذارد. در آخرین مرحله حضورش در مناطق جنگی در عملیات بیتالمقدس شرکت کرد و در منطقه شلمچه در هجدهم اردیبهشت ماه 1361با ترکش خمپارههایی که به کمر و سرش اصابت کرد، به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد.