بسم الله الرحمن الرحیم
«در دریای مرگ (شهادت) شناور شوید تا به ساحل حق برسید».
ما شاگردان مکتب توحید از شهادت نمیهراسیم.[1]
دریای خروشان انقلاب اسلامی هم چنان موج میزند و به سوی ساحل پیروزی گام مینهد. آسمان آبی آن گاهی بارانی میشود و اشک میریزد و خون میگرید. گاه گاهی لکهای از دریا از خون عزیزی سرخ میگردد. گر چه موانعی همچون صدامها سد راهمان است. اما آن قدر میمیریم تا تمامی آب دریا خون شود. آن قدر شهید میدهیم تا از خونمان صدامیان و اربابانشان غرق شوند. هان ای شهیدان، ای پویندگان مکتب سرخ علی(علیه السلام)، ای وارثان خون سرخ حسین(علیه السلام)، ای لالههای سرخ گلستان حزبالله، ای دانشجویان دانشگاه کربلا، ای حماسه آفرینان و ای جانبازان، آسوده خاطر باشید که راهتان ادامه دارد و بدانید که شما با پیروی از حسین(علیه السلام)، این سمبل و اسوه مبارزه و شهادت زیر بار ظلم صدامیان و عمالشان نرفتید و با طی کردن بیابان مبارزه به چشمه شهادت رسیدید. گر چه عبور از بیابان زندگی بسیار مشکل است. اما کسی که صبور باشد راهی بدین سختی برایش سهل و آسان است.
1. امام خمینی(7).
شهید محمود حسنی در فروردین سال 1341 در روستای خورزن علیا از توابع شهرستان اراک دیده به جهان گشود. زندگی خانواده آن شهید بسیار ساده و بیپیرایه بود. تحصیلات ابتدایی را گذراند و از سال 1349 و پس از سکونت در شهر اراک، ترک تحصیل نمود و جذب بازار کار شد.
با آغاز مبارزات انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(قدس سره) در سال 56 با شرکت در راهپیماییها و حضور در مساجد در حد توان به عنوان یک جوان ایرانی ایفای نقش کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل بسیج وی جزء اولین کسانی بود که در مسجد آقاضیاء الدین به عضویت بسیج در آمد و دوره آموزشی اولیه به مدت دو ماه در آنجا پشت سر گذاشت و این گونه بود که همکاریاش را در بسیج و سپاه آغاز کرد. در سال 1359 بعد از یک دوره آموزشی در پادگان آستانه به سپاه دهسد اعزام شد و مدت 4 ماه در آنجا در حال خدمت بود و سپس در زمستان همان سال برای دیدن دوره آموزش تکمیلی از طرف بسیج به پادگان امام حسن(علیه السلام) تهران اعزام شد. بعد از 40 روز آموزش به جبهه پیرانشهر رفت و مدت سه ماه در آن جبهه مشغول نبرد با کفار بود.
بعد از تمام شدن سه ماه حضورش در جبهه به عنوان نیروی بسیجی با توجه به این که به سن سربازی رسیده بود، جهت طی کردن دوره سربازی خودش را به ژاندارمری معرفی کرد. این بار به عنوان سرباز تیپ 55 هوابرد شیراز به عجب شیر رفت و از آنجا به جبهه دهلاویه اعزام شد. وی مدت چهار ماه مشغول خدمت سربازی بود و در این مدت از هیچ کوششی جهت دفاع از اسلام و ایران فرو گذار نکرد تا بالاخره در پانزدهم آبان ماه سال 1360 به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امامش لبیک گفت و به ملکوت اعلی پیوست. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد و پنج سال بعد میزبان برادر شهیدش -محمد- شد.