باید خدا و قرآن را شناخت و با پوست و گوشت خود شهادت را لمس کرد و یا به عبارت دیگر از مرحله ایمان و جهاد گذشت تا به مرز شهادت رسید. شهید قاسمی در وصیتنامه خود خطاب به پدر و مادرش گفته است: نمیدانم شهادت، سعادت من میشود یا نه. اما اکنون که به جبهه حق علیه باطل آمدهام تا با نفس سرکشم مبارزه کنم. امیدوارم که با یک پیروزی کامل برای اسلام و قرآن جان بیارزشم را به آفریننده خود تسلیم کنم. این شهید بزرگوار به والدین خود سفارش کرده، هر وقت که به یاد من افتادید و خواستید گریه کنید برای آن طفل ششماهه امام حسین(علیه السلام) گریه کنید که آن طفل در آن روز هدف تیر دشمن قرار گرفت و شما پیرو همان مکتب هستید. شهید قاسمی خطاب به مادر خود گفته است: مگر سیدالشهدا(علیه السلام) و یارانش در روز عاشورا برای اسلام به شهادت نرسیدند؟ مگر دو دست حضرت عباس(علیه السلام) را از بدن جدا نکردند؟ مگر علیاکبر(علیه السلام) و قاسم(علیه السلام) کشته نشدند و مگر خدا در قرآن نفرموده: خداوند آن کسانی را دوست میدارد که در راه او در یک صف بجنگند پس ما نیز بر همین اساس در این دنیای خاکی بر دشمنان یورش میبریم. پس اگر در راه خدا به شهادت رسیدم مانند زینب(علیها السلام) صبر پیشه کنید. این شهید مفقودالجسد در وصیتنامه خود آورده است: خوش دارم گمنام باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم. خدایا دردمندم. روحم از شدت درد میسوزد و قلبم میخروشد. احساس، شعله میکشد و بند بند وجودم از شدت درد ضجه میزند زیرا در بستر مرگ آسایشبخش خسته شدهام. دلشکستهام، دیگر آرزویی ندارم. احساس میکنم که این دنیا دیگر جای من نیست میخواهم. با خدای خود تنها باشم، خدایا به سوی تو میآیم مرا بپذیر.
پدر شهیدی میگوید: علیرضا بسیار رئوف بود. صداقتش عصای دستم بود. ما جنگزده خرمشهر بودیم و به خمین مهاجرت کرده بودیم. علیرضا همیشه میگفت: دوست دارم خانه و شهرم را از دشمن بگیرم. عزیزالله قاسمی افزود: آخرین باری که علیرضا به جبهه حق علیه باطل رفته بود، هر چه دنبالش گشتیم، نبود. وقتی از دوستانش پرسیدیم، گفتند: به جبهه رفته است. این پدر بزرگوار افزود: دلم این بار خیلی شور میزد و گواهی میداد دیگر علیرضا را نمیبینم و برای همیشه رفته است. همان هم شد حتی از او یک پلاک بر نگشت. پیکرش جای معلومی ندارد و من نمیتوانم جایی بروم و بنشینم و بگویم این مزار پسرم است و برایش گریه کنم اما با این وجود از این که جوان 17 سالهام را برای وطن از دست دادم، ناراحت نیستم.
شهید علیرضا قاسمی در سال 1345 در خرمشهر دیده به جهان گشود. خانواده او با شروع جنگ و سقوط خرمشهر با خانواده به خمین مهاجرت کردند و او از چهاردهسالگی در این شهر زندگی میکرد. علیرضا دانشآموز سال دوم متوسطه بود که برای اعزام به جبهه دوره آموزشی بسیج را پشت سر گذاشت و در سن 16 سالگی به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شد. او بسیجی گردان روحالله(قدس سره) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) بود که در هفتم اسفندماه سال 1362 در حین عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید به عنوان مفقود پس از آزمایش d.n.a در تپه نورالشهداء شهر اراک به خاک سپرده شده بود و پس از بررسیهای انجام شده در سال 1396 شناسایی شد.