بسم الله الرحمن الرحیم
( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
پدر و مادر و همسر عزیزم:
پس از عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم، انشاءالله که حال همگی شما خوب است و هیچگونه ناراحتی نداشته باشید. پدر جان هدف از این نامه این است که اگر من از میان شما رفتم، مبادا ناراحت باشید، چون من امانتی بودم در نزد شماها و باید یک روز این امانت را تحویل صاحبش بدهی و چه بهتر که در راه اسلام بدهی و از شما میخواهم هرگز برایم گریه نکنید که خدای ناکرده دشمن سوء استفاده کند و هرگز برایم پیراهن سیاه به تن نکنید، حتی همسرم هم حق ندارد لباس سیاه بر تن کند و باید همیشه شاد باشید و با خندههایتان دل دشمن را بسوزانید و بر سر جایش بنشانید. پدر جان! همان طور که میدانید من به میل خود به جبهههای حق علیه باطل رفتم و این یک وظیفه شرعی و اسلامی است که بر دوش همه ما میباشد و باید آن را ادا کنیم. حالا هر کس به هر نحوی که میتواند. یکی با مال خود و یکی با جان خود و یکی با زبان خود و هر کس کوتاهی کند، باید در روز قیامت جوابگوی خون تمام شهدا باشد، انشاءالله که خداوند ما را از یاران با وفای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهد.
پدر جان! من از همه شما میخواهم که مرا حلال کنید، چون من شما را خیلی اذیت کردم. پدر جان! از شما میخواهم در شب هر جمعه مرا فراموش نکنید و بر سر مزارم بیایید و چند آیه قرآن برایم بخوانید تا که خداوند گناهانم را ببخشد.
همسر عزیزم! من از شما عاجزانه میخواهم که حلالم کنید و یگانه فرزندم را اول به خدای بزرگ و دوم به شما و پدر و مادر عزیزم میسپارم و از شما میخواهم که او را فردی مبارز و مسلمان و ادامهدهنده راه شهدا تحویل جامعه دهید. همسرم مبادا برای من گریه کنی که هرگز راضی نمیشوم و حتی لباس سیاه هم نباید بپوشی. همسرم تو باید همیشه زینب(علیها السلام) وار در تمام صحنهها حاضر شوی. در نماز جمعه، در راهپیماییها شرکت کنی و تا آنجا که توان داری، به جبههها کمک کنی. همسرم و پدر و مادرم همیشه به ندای رهبر، این پیر جماران که نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، پاسخ مثبت داده و او را یاری کنید. همسرم میدانم از هم جدا شدن خیلی سخت است، ولی تو باید افتخار کنی که همسرت را در راه خدا دادهای که این افتخار نصیب هر کس نمیشود. از پدر و مادرت و تمام فامیل برایم حلالیت بطلب.
برادر و خواهران عزیزم از شماها میخواهم که علی(علیه السلام) وار و زینب(علیها السلام) وار در تمام صحنهها خود را حاضر کنید. در نماز جمعه، راهپیماییها، دعای کمیل و دیگر جاهایی که نیاز به وجود شما میباشد، چون این انقلاب اسلامی بر دوش تکتک ما مسئولیت قرار داده است و هر کس به هر نحوی که میتواند، باید آن را انجام دهد.
برادر و خواهرانم! هرگز نباید برایم گریه کنید و یا ناراحت باشید که من هرگز راضی نخواهم بود و حتی لباس سیاه هم نباید برایم بپوشید و هر کجا منافقی دیدید، چنان مشتی بر دهان او بزنید که دیگر به یاوهگویی نپردازد. برادر و خواهران عزیزم از شما میخواهم که مرا حلال کرده و برایم در شب جمعهها چند آیه قرآن بخوانید تا خداوند گناهانم را ببخشد، چون من خیلی گناهکار هستم. در پایان نامه دیگر میخواهم که از تمام دوستان و آشنایان و فامیل برایم حلالیت بطلبید.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. علیاصغر فلاحی. 3/3/65.
1. سوره آل عمران، 169.
شهید علیاصغر فلاحی، در دوازدهم فروردینماه سال ۱۳3۷ در یک خانواده مذهبی و سادهزیست در روستای وشتکان جاسب از توابع شهرستان دلیجان به دنیا آمد. در خانهای پرورش یافت که شغل شریف کشاورزی و دامداری، پیشه اصلی آنها بود. وی در دوران نوجوانی علاوه بر ادامه تحصیل در امورات کشاورزی یار همیشگی پدر و مادر خود بود. از نوجوانی در یک کارگاه تعمیر خودرو مشغول به کار شد. در سال 1359 ازدواج کرد و در زمان شهادت یک فرزند داشت.
او شاگردی از شاگردان مکتب حسینی(علیه السلام) و پاسداری از پاسداران امام خمینی(قدس سره) بود که خلوص و ایثار و صداقت و محبت را با قاطعیت و معرفت و اطاعت و بندگی در هم آمیخته و از هیچ تلاش و کوششی جهت اعتلای حق و حقیقت و پیروی از اسلام و نابودی ظلم و ستم دریغ نداشت.
علیاصغر برای دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی از سوی بسیج عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و پس از ماهها رشادت در عرصه نبرد در دهم تیرماه 1365 در منطقه مهران با گلوله سربازان بعثی عراق به شهادت رسید. پیکر مطهر بسیجی گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در زادگاهش به خاک سپرده شد.