بسم الله الرحمن الرحیم
( وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا ).[1]
مجاهدان را بر خانه نشينان به پاداشى بزرگ برترى بخشيده است.
با درود بر امام(قدس سره) امت، الگوی مجسم اسلام و شهدای اسلام از بهشتی مظلوم گرفته تا پاسداران شهید در سنگر.
خداوندا روزی من را شهادت در راه خودت قرار بده، آمین. بارالها آنقدر عشق و علاقه به مبارزه در راه تو دارم که اصلاً در جسم خویش نمیگنجم. آنقدر شوق وصال به تو را دارم که در عالم مادی نیستم.
ای بشریت خفته در جهل کمی به خود آیید و نگوید ما به خاطر چه شهید شدیم و به خاطر چه دست از دنیا کشیدیم آیا ما جز خشنودی خداوند هدفی داشتیم.
بیایید و به خاطر خدا طریق هدایت الهی را انتخاب نمایید تا رستگار شوید. ای مسلمانان تا دم مرگ دست از یاری امام(قدس سره) عزیز، روحانیت مسئول، این یاران قوی امام(قدس سره) بر ندارید. نماز واجب را در اول وقت بخوانید. تا قدرت دارید به این انقلاب عظیم اسلامی کمک کنید. پدر و مادرم! خداحافظ، حلالم کن که فرزندت در راه خدا کشته شد. حتماً مرا در قبرستان شهدای خمین به خاک بسپارید.
والسلام.
فرزند شما، مرتضی عظیمی.
26/12/60.
1. سوره نساء، 95.
صدای بزم و شادی میآمد. مهمانی افلاکیان در آسمانها بر پا شده بود. فقط مردان خاص خدا در این مهمانی دعوت شده بودند. آنها با لباسهای خاکی و چهرههای ساده برای رفتن دعوت شده بودند. آراستگی وجودشان ایمان راسخ بود و خود را به عزم و اراده و ایثار آذین بسته بودند. آنها برای رسیدن به این مهمانی با تمام قوا آماده شده بودند. مردان خدا پیشقدم بودند تا هر کدام زودتر به این بزم برسند. موسیقی مهمانیشان صوت قرآن بود و کلامشان عشق و آزادگی. آنها عزت و سربلندی و افتخار دین خدا را طلب میکردند و در این مسیر از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکردند. چرا که برای رسیدن به مهمانی افلاکیان آماده بودند.
شهید والامقام مرتضی عظیمی، شیرمردی دلیر که در لباس بسیج برای دفاع از میهن اسلامی و مردم بیدفاع آن راهی جبهههای نبرد شد. او در این راه مهم گام نهاد تا افتخار و سربلندی را به میهن عزیزمان ایران اسلامی هدیه کند.
شهید مرتضی عظیمی در سال 1344 در روستای زیبای شهابیه از توابع شهرستان خمین در استان مرکزی، در خانوادهای مؤمن و انقلابی که پایبند احکام دین مبین اسلام بودند، دیده به جهان گشود. او در خانوادهای مهربان و صمیمی متولد شد و از آنها محبت و مسئولیتپذیری را آموخت. روزهای کودکی را به سرعت سپری کرد و پس از آن به سمت دبستان گام برداشت. تنها تا سال چهارم دبستان درس خواند و پس از آن به دلیل وجود مشکلاتی نتوانست ادامه تحصیل دهد. از همان کودکی در کارهای خانه به مادر کمک میکرد و در امور کشاورزی یاریرسان پدر بود. شیرمردی که تمام تلاشش را میکرد تا باری از دوش پدر بردارد. شغل شریفش کشاورزی بود و با آفتاب و باران دوستی دیرینه داشت. روزیاش را از زمین میگرفت و دست سپاس و شکرگزاریاش را به سوی آسمان بلند میکرد. بسیار خوشرفتار و صبور بود و با همه افراد با مهربانی و محبت برخورد میکرد.
شهید مرتضی عظیمی در زمان جنگ تحمیلی در لباس مقدس بسیج به سمت جبهههای نور علیه ظلمت راهی شد و حدود یک ماه و نیم در جبهههای ایران به این مرز و بوم خدمت کرد. او سرانجام در 23/1/1361 در منطقه عملیاتی گیلانغرب با اصابت ترکش به سر و بدنش دعوت حق را لبیک گفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این شهید والامقام در زادگاهش شهابیه به خاک سپرده شد.