از یادداشتهای شهید:
برادر جان! بالاترین مقامی که برای اولیا و بزرگان تعیین شده، مقام "رضا" است. یعنی راضی باشد به رضای خدا. هرچه او خواست همان شود. اوست که قادر است.
از شما پدر و مادر عزیز خواستارم که واقعاً استقامت کنید و فقط توکل به خدا کنید. بیشتر از انقلاب و امام(قدس سره) حمایت کنید که هر چه داریم از انقلاب داریم.
همیشه مدافع انقلاب باشید و سنگرهای پشت جبهه را خالی نگذارید. در هر کار و مشکلی به خدا توکل کنید. فقط خدا، خدا، خدا... .
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
خدایا! یک آرزوی حقیقی همیشه دلم را به درد میآورد و آن اینکه آنقدر به تو نزدیک شوم که در تو فنا شوم. دلم را از مهر و محبت تو پر کنم. چیز دیگری که قلبم را به درد میآورد دوری توست که دوست دارم در تمام شرایط پیش تو باشم و راضی هستم حتی در آتش جهنم بسوزم اما از تو دور نباشم.
برادران و خواهران من! شما انقلاب کردید و هدف از این انقلاب، احیا کردن اسلام محمدی(q) و دفاع از ناموس و شرفتان بود نه رهایی از گرسنگی و سختی و حالا آخر برای رسیدن به هدف مقدستان مقداری و حتی زیاد با مشکلات برخورد کردید، نلغزید و از هدف منحرف نشوید بلکه استقامت کنید.
بهترین سلاحها برای مؤمن صبر و دعا میباشد.[1]
1. وفس درگذر زمان، ص 154 – 156.
در نوزدهمین روز از بهمن سال ۱۳۴۹ عباس رضا در خانوادهای که اصالتاً اهل وفس بودند، در شهر تهران به دنیا آمد و خانواده و خانهای را پر از سرور و نشاط کرد. او در آغوش این خانواده و پدر و مادر متدین پرورش یافت. در آستانه انقلاب اسلامی ایران تحصیلات خود را در مدرسه شهید منتظری آغاز کرد. او با سن و سال کم خود از شرکتکنندگان تظاهرات مردمی بود. اولین تکبیری که فضای مدرسه را در آن زمان اختناق به لرزه درآورد، از گلوی اسماعیل او خارج شد و به همین خاطر، تنبیه شد. او در دوران تحصیل شاگردی ممتاز و زرنگ مدرسه بود. پس از اتمام دوره ابتدایی، در مدرسه راهنمایی شهید توپچی تحصیلات خود را ادامه داد و در این مدرسه با وجود معلمین متدین خود، به هیئتها و کلاسهای قرآن رفت. در دورههای مختلفی که توسط مربی مدرسه شهید افتخاری برگزار میشد، شرکت میکرد. در همین سالها بود که با شهادت معلم فداکارش، شور و اشتیاق رفتن به جبهه در او بیشتر شد. ولی به علت سن کمش مانع از رفتن او به جبهه میشدند. دوستانش گریههای او را به یاد دارند که اصرار به جبهه رفتن داشت. با ورود به دبیرستان، اشتیاق او برای حضور در جبهه بیشتر شد و در دبیرستان عضو فعال بسیج شد. آموزش نظامی را در همین دوران، آغاز کرد. اکثر مواقع، در مسجد موسی بن جعفر(علیهما السلام) نگهبانی میداد. عباس دارای ذوق هنری بود و زیبا مینوشت. او به خواندن نماز شب و نماز اول وقت پایبند بود و برای تزکیه نفس هفتهای دو روز روزه میگرفت.
در آذرماه ۱۳۶۶ درس و مدرسه را رها کرد و راهی پادگان شد و پس از طی دوره تکمیلی آموزش نظامی عازم جبهه نور علیه ظلمت شد و در عملیات والفجر ۱۰ شرکت نمود که در همین عملیات مجروح شیمیایی شد که پس از بهبودی کامل از این جراحت، دوباره به صف راهیان نور پیوست و در عملیات مرصاد شرکت کرد که در ۶ مرداد ۱۳۶۷ به دست منافقین کوردل در اسلامآباد غرب به شهادت رسید و پیکر مطهرش در روز عید غدیر یازدهم مرداد در تهران تشییع شد و در قطعه ۲۷ بهشتزهرا تهران، کنار دوستان شهیدش به خاک سپرده شد.