به نام خدا
... شکر خدای منان را که توفیق یافتم تا در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه را که دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم، ایزد منان کنم و آنچه را که حسین(علیه السلام) و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانهوار دور آن میگشتند، من هم آن را بازیابم. یعنی شهادت را و دیدار معبود را و لقاء یار را که آرزوی هر رزمنده است. شهادت برای من چه زیبا و پر معناست.
معنایی از شور و شوق و ایثار در این جمله نهفته است:
شهید آن است که برای عشق و ایمان به خدا و زنده کردن ارزشهای والای انسانی جان عزیزش را ایثار میکند.
جهاد اصغر و چیز را در بر میگیرد: یکی خونی که شهید میدهد و دیگری پیام شهید است که باید برای همه مردم نقل شود.
به خدا قسم با تقوا و پرهیزگار باشید، حق را بازگو کنید، با یتیمان و خانواده شهداء مهربان باشید و در راه اجرای دستورات الهی استوار بمانید.[1]
1. ستارگان هدایت، ص ۱۰۱.
شهید سید محمود مقدسی در هجدهم خردادماه سال 1351 در روستای سنجان از توابع شهرستان اراک و در خانوادهای مذهبی و متدین که اهل تلاش و کار و زحمت بودند، دیده به جهان هستی گشود. مادرش میگوید: که فرزند سوم خانواده بود و علت بزرگمنشی و بزرگواری کودکش را لقمه حلالی میدانست که به او دادند. نامش را مادرش انتخاب کرد و او را سید محمود نامید. از خاندان سیادت و ارادت بود و علاقه شدیدی به اهلبیت(علیهم السلام) داشت. بچه زرنگی بود و مدام دنبال کار بود. از همان سالهای کودکی نشان داد که کاری و پر تلاش است. روی لباس کارش نامش را با پیوند مهندس نوشته بود و آرزو داشت تا با درس و تحصیل به این هدف برسد.
شبهای جمعه، جلسه قرآن داشت و قرآنش را بر میداشت و در این جلسه حضوری فعال داشت و در مراسم عزاداری اهلبیت(علیهم السلام) مخصوصاً محرمها حضوری مستمر داشت و کار میکرد. اهل هنر بود، تئاتر بازی میکرد و اسلحهای درست کرده بود و تفنگبازی میکرد. لباس رزمندهها را میپوشید و با بچههای همسن و سالش تئاتر بازی میکرد. به فوتبال بازی هم علاقه داشت و با همان دوستانش تیم تشکیل داده بودند و با تیمهای دیگر بازی میکردند.
تحصیلاتش را در یکی از دبستانهای اراک آغاز کرد و با جدیت به درسش ادامه داد و توانست در این دوره با موفقیت به درسش ادامه دهد و به راهنمایی برود. این دوره را هم گذراند و چون علاقه به کارهای فنی داشت به هنرستان رفت و کلاس اول را که خواند. قبل از این که توانایی رفتن به جبهه را داشته باشد، با دوستانش در پایگاه مقاومت بسیج همکاری میکرد و برای حضور در جبهه آماده شد. خانواده به او سخت اجازه دادند؛ ولی او مصمم بود تا برای ادای دین به جبهه برود. محمود همراه برادرش به جبهه رفت و پدرش نیز از طریق جهاد رفته بود، وقتی هم که فهمید مادرش تنهاست به مرخصی آمد تا مادرش را از تنهایی در بیاورد.
او حدود شش ماه در گردان امام حسن(علیه السلام) از لشکر 71 روحالله(قدس سره) خدمت کرد تا سرانجام در شانزدهم تیرماه سال 1367 در منطقه ریشن در حالی که تنها شانزده سال داشت به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند.