بسم الله الرحمن الرحیم
پروردگارا، ما را بر آنچه به فراموشی سپردیم و یا خطا کردهایم، مواخذه مکن. پروردگارا، بار تکلیف گران و طاقتفرسا چنانکه بر پیشینیان نهادی بر ما مگذار. بار پروردگارا، بار تکلیفی فوق طاقت ما بر دوش ما منه و بیامرز و ببخش گناه ما را. بر ما رحمت فرما. سلطان ما، یار و یاور ما تویی، ما را بر مغلوب کردن گروه کافران یاری فرما.
با سلام و درود خدمت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) منجی عالم بشریت و یوسف زهرا(علیها السلام) که همه ارادتمندان خاندان نبوت منتظر زیارت سیمای نورانی ایشان میباشند و با سلام و درود نثار ارواح طیب و طاهر شهیدان اسلام از صدر تاکنون و تمام کسانی که در راه خدا قدم برداشتهاند و با سلام و درود خدمت نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی(قدس سره)، یاور مستضعفان، پدر یتیمان، بیدارکننده خفتگان، نجاتدهنده مظلومان و ستمدیدگان و امید امیدواران. ای کسی که قلبم برای دیدار تو میتپد و ای کسی که کلمات تو نوازشگر روح و آرامبخش جان است به جوش که تو جوششی هستی از کلام خدا.
خدایا، پروردگارا، گناهکارم و با قدمهای لرزان و رویی شرمنده از نا فرمانیهایی که انجام دادهام. خدایا، بار گناهانم سنگین است و من نالان با این همه گناه پیش تو آمدم و به درگاهت استغاثه میکنم که اگر بخواهی با عدلت با من رفتار کنی، رویی سیاه دارم. ای پروردگار عالمیان، تو ارحمالراحمینی و من به امید این رحم و شفقت توست که پیش تو آمدهام تا با لبیک گفتن به ندای فرزند پیغمبرت و جانبازی در راهت شاید از این سنگینی گناهانم کم شود. خدایا، این جانبازی را از بنده حقیرت قبول بفرما که جز تو امیدی ندارم و راه به جایی نمیبرم.
بیدار شوید ای کسانی که در خوابید کافی است خوابیدن، بیدار شوید و جنبش کنید که زمان میگذرد و آنوقت افسوس میخورید.
به چه خیال با این انقلاب و امام(قدس سره) عزیز مخالفت میکنید و به چه فکر خیال تضعیف این انقلاب را دارید. این انقلاب پشتوانهای عظیم همچون اسلام 1400 ساله دارد، خود را گول میزنید، برگردید که زمانی میرسد که دیگر افسوس فایدهای ندارد. اسلام 1400 سال است که پا بر جاست و تا روز قیامت هم پا بر جا خواهد ماند؛ پس بیدار شوید و یاری کنید امام(قدس سره) عزیز را در این راه، که اگر شما هم نباشید امام(قدس سره) در این راه یاوران زیادی دارد.
ای کسانی که دانسته یا ندانسته با این انقلاب مخالفت میکنید، بدانید که این انقلاب با خون هزاران شهید راه حق، آبیاری شده و شما نابخردان با این کارهای ابلهانه نمیتوانید سدی شوید و مسیر این انقلاب را عوض کنید. این انقلاب یک راه دارد و آن راه حق است به رهبری امام خمینی(قدس سره)، راهی است سرخ که با خون شهید راه خدا، سنگفرش آن را میشویند و همیشه سرخ است و هستند کسانی که در صف ایستادهاند تا نگذارند رنگ سرخ این انقلاب از بین برود.
پدر و مادر عزیز، از شما که در این مدت عمرم برای من زحمات فراوانی کشیدهاید ممنون و سپاسگزارم. من قادر به جبران زحمات شما نیستم و به همین منظور از خدا میخواهم اجری عظیم به شما عنایت فرماید. مرا ببخشید که شما را اذیت و ناراحت کردم. نمیتوانم بگویم که خود را ناراحت نکنید، فقط میتوانم بگویم که مقاومت کنید و صبر داشته باشید که انشاءالله خداوند نیرویش را به شما بدهد. در پی آنی بودم که میخواستم و در پی آنی بودم که به سویش رفتم. آرزوی من رزم در راه خدا بود و در این راه، شهادت سعادت است، سعادتی که خداوند نصیب هر بندهای نمیکند. امیدوارم که جان ما مقبول درگاه ایزد یکتا شده باشد. شماها را دوست داشتم، بهترین بودید، معلم من بودید، مشوق من بودید، همه چیز من بودید؛ ولی میدانید که لازمه درخواست چیزهای خوب این است که چیزی را بدهیم. من در مقابل کشته شدن در راه خدا و رفتن نزد او عشق شما را دادم و میدانم که اگر مورد قبول خداوند واقع شود به آن چیزی که میخواستم رسیدم.
ای عزیزان من، اگر در بعضی از موارد از مسئولین اشتباهاتی سر میزند، اولاً اینان هم انسان هستند و اشتباه میکنند، شما هم اگر بودید ممکن بود از این بدتر عمل بکنید. ثانیاً این دلیل نمیشود که ما اسلام را کنار بگذاریم و برویم پی کار خودمان. او اشتباه میکند تو اشتباه نکن، تو برای حفظ اسلام و عمل به آن کوشاتر باش، با مشت بر دهان کسانی بزن که از اینگونه موارد جهت ضربه زدن به اسلام سوءاستفاده میکنند و امیدوارم که همگی در پناه اسلام در پیشبرد این انقلاب و اسلام عزیز کوشا باشیم. دلهایتان را پاک کنید و از هرگونه پلیدی و نیت بد خودتان را خالص کنید که انشاءالله به حول و قوه الهی اسلام پیروز است از تمام دوستان طلب حلالیت میکنم.
فرزند کوچک اسلام، فرهاد مقیمی.
خاطره از خانواده شهید:
شهید مقیمی در لحظه خداحافظی و عزیمت به جبهه بسیار خوشحال و با نشاط بودند و ما زیبایی و نور معنویتی خاص را در چهره ایشان مشاهده میکردیم که قبلاً ندیده بودیم، یعنی مسئله شهادت ایشان و انتخاب این راه اتفاقی و تصادفی نبود؛ بلکه با انگیزههای قبلی و انتخاب و خواسته خودشان بوده است و به همین دلیل است که در روایات داریم که بالاتر از هر نیکی، نیکی به دیگری است؛ ولی زمانی که فردی در راه خدا به شهادت میرسد، دیگر بالاتر از آن نیکی نیست.
خاطره از پدر شهید:
با تواضع بود و فروتن، همیشه بر لبانش لبخندی زیبا جاری بود و هیچگاه او را رنجیده و کسل نمییافتی. سنگ صبور دوستان بود و مشکلگشای یاران. به پدر و مادرش احترام فوقالعادهای میگذاشت و علاوه بر اینکه فرزند خانواده بود دوستی صمیمی نیز برای آنان به شمار میآمد. به امام خمینی(قدس سره) علاقه و عشقی خاص داشت و همیشه در آرزوی دیدن یار میسوخت و هر گاه سخنی از امام(قدس سره) بیان میکرد با احترامی خاص، همراه بود. به ادعیه و توسلات مختلف علاقهای وافر داشت و به طور مرتب در دعای کمیل شرکت میکرد و در اوج دعا او را میدیدی که قطرات اشک بر گونههایش جاری و خود را برای پذیرش شهادت تطهیر مینمود. در نمازهای جمعه و جماعات شرکت میجست و دوستان و آشنایان را به این امر تشویق و ترغیب مینمود. در برخورد با افرادی که به نحوی افکار انحرافی پیدا میکردند تا حد امکان سعی میکرد با دلیل و برهان و روش گفتاری وی را جذب و هدایت نماید که در این راه موفق بود.
او بود و هدیهای که از سوی خدا سخاوتمندانه در دامانش گذاشته شده بود. شاید از همان روز تولد با تمام علاقهای که به فرزندش داشت، تصمیم گرفته بود این نهال نو پا را پرورش دهد تا در آوردگاه سربازی به قربانگاه بفرستد. فرهاد در فروردین 1339 در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدرش فروشنده لوازم ساختمانی بود و شغل آزاد داشت. او اهل مسجد و حسینیه بود، به همین دلیل فرزندش نیز با اخلاق اسلامی تربیت شد. پس از طی کردن دوران ابتدایی و راهنمایی و اخذ دیپلم در رشته برق در کارخانه واگن پارس اراک مشغول به کار شد و همان جا بود که به عضویت بسیج کارخانه درآمد.
ایشان علاوه بر حضور در عرصه بسیج از دوران نوجوانی به ورزش کشتی روی آورد و عنوان قهرمانی کشتی آزاد استان را کسب کرد و خصلتهای انسانی او با این ورزش پهلوانی تقویت شد. حضورش در بسیج موجب شد که با آغاز جنگ تحمیلی چندین مرحله به صورت داوطلب عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شود. ایشان در اواخر سال 1366 مجدداً به جبهه اعزام و به عنوان بسیجی گردان امام حسین(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در عملیات والفجر 10 بر اثر اصابت ترکش به کمر و پا مجروح و بر اثر همین مجروحیت بود که سرانجام در 26 اسفند 1366 دوران هجرت فرا رسید و کبوتر خونین بال عشق به دیار معشوق پر کشید.
آری، فرهاد عمری در هجرت شیرینِ یار سوخت، جام شیرین شهادت را سر کشید، پیکرش پس از تشییع در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.