بسم الله الرحمن الرحیم
(الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ).[1]
كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند.
وصیتنامه را با کلام الله، آن ذات بیهمتا شروع میکنم. درود بیپایان به مهدی صاحب زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و امام(قدس سره) امت. به این نائب بر حقش، خمینی(قدس سره) بتشکن و با سلام به شهیدان گلگونکفنان که با خون پاکشان قلب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را شاد کردند. ای شهیدان درود خداوند به روان پاکتان که خون خود را فدای اسلام عزیز کردید. ما همسنگرانتان که عاشق راه شما هستیم، به راهتان ادامه میدهیم. ای شهیدان، ای عاشقان راه حسین(علیه السلام) که شتافتید به سویش، ما از شما میخواهیم که از خداوند بخواهید ما هم در راهش شهید بشویم. و ای امام حسین(علیه السلام) ما از تو میخواهیم وقتی که در راه الله شهید شدیم، سر ما را در بغل بگیری. مانند سر قاسم(علیه السلام) که به بغل کردی انشاءالله بتوانم این راه را ادامه بدهم تا سر حد پیروزی. پیروزی حق علیه باطل و این کفر جهانی را از بین ببریم به یاری حقتعالی.
و اینک بقیه وصیتنامه؛ اینجانب حسن مکرمی یکی از خدمتگزاران به اسلام و به فرمان الله و به یاری روحالله(قدس سره) به سوی دیار عاشقان کربلای ایران شتافتم و به ندایی که از آسمان طنینافکن بود، پاسخ مثبت دادم و به ندای رهبرم این نور جماران لبیک گفتم و به سوی دیار عاشقان شتافتم و ای مسلمین جهان به ندای نائب بر حق امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، خمینی(قدس سره) بتشکن لبیک گویید و اسلام عزیز را از چنگال خون آشامان شرق و غرب نجات دهید. و تنها راه سعادت که قرآن کریم میفرماید، همان جهاد با نفس و بعد جهاد با کافران است. چون ای عزیزان کسی که خود را شناخته باشد و ایمان به خداوند نداشته باشد چطور میخواهد این دشمن زبون و از خدا بیخبر را بیرون کند. پس در مرحله اول ایمان به خدا و داشتن تقوا هست که ما را به پیروزی کامل میرساند. همان تقوایی که حضرت علی(علیه السلام) در وصیتنامهاش برای پیروانش گفته است و بعد من از شما ملت غیور ایران میخواهم که این روحانیت اصیل را تنها نگذارید. چون امام(قدس سره) عزیزمان درباره آنان فرمودند این روحانیت باید مردم را از خواب غفلت بیدار کنند، همانطور که روح خدا درباره سید شهیدان، بهشتی فرمودند: بهشتی یک ملت بود برای ملت ما. پس از مسلمانها از روحانیت اصیل انقلاب جدا نشوید که خداوند همیشه نگهدار اینطور افراد است و از خواهرانم میخواهم که مواظب مجتبی و قاسم باشید و نماز را به آنها کاملاً یاد بدهید تا انشاءالله وقتی بزرگ شدند دو سرباز مهدی تحویل آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دهید.
و بعد سلام بر شما ای پدر و مادر عزیز که من را بزرگ کردید و در این راه روانه کردید. درود خدا بر شما باد ای عزیزان و شما گردن من حقی بزرگ دارید. من از شما میخواهم که مرا حلال کنید و من از تمام فامیل و تمام شیعیان خاص میخواهم که مرا ببخشید و ای پدر و مادر بدانید که من فدائی قرآن هستم و هدفم فقط الله است که به جلو میروم و این دشمن را از پای در میآورم. فقط خداوند صبری به پدر و مادر این شهیدان عطا بفرماید تا موقعی که به آنان خبر دادند که راه کربلا باز شد، بفرمائید. ای عزیزان بفرمائید. ای پدر و مادر شهیدان بفرمائید. به زیارت آقایمان حسین(علیه السلام). پدر و مادر! راهی که ما در پیش داریم راهی است که حسین(علیه السلام) رفته است و ما این راه را میرویم تا مثل سرور شهیدان نبرد کنیم و تعداد زیادی از این مزدوران را به هلاکت برسانیم و بعد اگر خداوند خواست که در راهش شهید بشویم. ما را میکشد و خودش میگوید: خونبهای شما خودم هستم....
2. سوره توبه، 20.
شهرستان شهیدپرور خمین، همواره در دامان خود گوهرهای تابنده تربیت کرده است. پاسدار شهید حسن مکرمی نیز یکی از آنها بود.
وی در سوم شهریورماه سال ۱۳۴۳ در این شهر چشم به دنیا گشود و با فرهنگ دینی آن تربیت یافت و در ششسالگی به مدرسه رفت. گام به گام در طریق اندوختن دانش پیش میرفت، ولی این حرکت تا مقطع راهنمایی بیشتر ادامه نیافت.
برای به حرکت درآوردن چرخهای زندگی، به کمک پدر شتافت و مدرسه را رها کرد. اما گامهای استوارش همپای امت حزبالله و دیگر جوانان انقلابی پیش میرفت. تا آنکه خورشید پیروزی از افق انقلاب سر زد و میهن اسلامی را روشن ساخت.
هجوم دشمن که به این کشور آغاز شد، احساس کرد باید مردانه قدم در میدان دفاع بگذارد. در یک دوره آموزش نظامی شرکت نمود و دست و پا و بازویش با سلاح آشنا شد و به جبهه رفت تا آتش سلاحش را به سینه متجاوزان بریزد.
پس از مدتی در نهاد مقدس سپاه عضو شد. دیگر پاسداری بود که دلش در گرو عشق به انقلاب و حراست از آن میتپید. چندین نوبت به جبهه رفت و در عملیاتهای مختلف شرکت کرد.
عملیات خیبر آخرین صحنه از رشادتهای این جوان پر شور بود. در روزهای پس از عملیات، هنگامی که به عنوان فرمانده گروهان در گردان روحالله(قدس سره) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) خدمت میکرد در جبهه خونین خوزستان به فیض شهادت رسید؛ و در حالی که بیش از ۲۰ سال از عمر او نمیگذشت، پر پر شد.[1]
1. صحیفه عشق، ص ۲۲۵، با اندکی تغییر.