بسم الله الرحمن الرحیم
.... ( إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ).[1] سلام و درود بر امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) این منجی انسانها و با سلام و درود بر نائب بر حقش امام خمینی(قدس سره) یگانه رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با درود بر رزمندگان اسلام که با دادن خون خود آبروی اسلام را حفظ نمودند و مردم شهیدپرور ایران را روسفید کردند و با سلام بر شهیدان گلگونکفن جنگ تحمیلی.
من بر اساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده بودم در راه الله و برای پاسداری و حراست از انقلاب کبیر اسلامی به رهبری امام خمینی(قدس سره) که خونبهای صدها هزار کشته و مجروح است؛ در جنوب کشور عزیزمان آمدیم و به جنگ با ضد خدا و صدام و صدامیان پرداختیم.
من گام نهادن را در این مسیر خدایی را یک فریضه میدانم و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم؛ پیروزیم و اگر به ظاهر هم شکست بخوریم و کشته شویم؛ پیروزیم. به هر حال این مایه شکر پروردگار و افتخار برای من و شماست که در این راه به درجه رفیع شهادت میرسیم. من میخواهم در این دنیایی که هر لحظه خونی بیگناه به دست اربابان مزدور همچون کارتر، ریگان، شاه حسین و اسرائیل قاصب و دیگر اربابان مزدور و جهان خوار بر زمین میریزد؛ در پی نوری الهی که در جسمی به نام روحالله خمینی(قدس سره) بتشکن، بر زمین ما تابیده است، با آغوش باز برویم تا شاید بتوانیم شهادت را نصیب خود بگردانیم.
من از شما میخواهم که قدر این نائب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بدانید. از بیانات گرانبارش که فقط برای پیشرفت اسلام است، استفاده نمایید که به راستی خداوند حجت عظیمی به ما عطا نموده در این برهه از زمان چنین رهبری را به ما اهداء نموده است؛ قدرش را بدانید که فردا در روز جزا در پیشگاه خداوند سرافکنده و شرمسار نباشید. گوش به فرمان خدا باشید و از این نعمت گرانبها که خداوند نصیب ما کرده است، حداکثر استفاده را بنماییم و از شما میخواهم که به مساجد هجوم آورید و مساجد را پر کنید؛ که اماممان فرمود: مساجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید و دعای کمیلها و نماز جمعهها را با شکوهتر اجرا نمایید؛ و اماممان را دعا کنید که این دعاهاست که رزمندگان را یاری میکند.
سخنی با خانوادهام مادر عزیزم؛ سلام بر تو که بالاخره در احساس مادرانهات پیروز شدی و فرزندت را چه زحمتها کشیدی و او را بزرگ کردی و چه رنجها کشیدی و با این همه رنج و مشقت او را به میدان نبرد کفار و مسلمین کردی و گفتی که تو را در راه خدا هدیه انقلاب اسلامی میکنم و من به وجود تو افتخار میکنم که مادری از سلالهی فاطمه زهرا(علیها السلام) هستی؛ مادرم گریه نکن، بخند و خوشحال باش؛ زیرا در راه هدف مقدسی گام برداشته و جان باختهام.
مادر جان که بعد از خدا مهربانترین و عزیزترین موجودها نزد من هستی، من به وجود تو مادر افتخار میکنم که چنین فرزندی را تربیت کردهای که افتخار اسلام باشد. مادر هر گونه افسردگی و ناراحتی مطمئناً باعث عذاب روح من میشود. خوشحال و امیدوار باش. و شما ای خواهرانم...... شما نیز زینب(علیها السلام) زمان باشید و از هر آنچه هوس کردید، بپرهیزید و در راه خدا مبارزه کنید که خدا شما را دوست میدارد و حجاب اسلامی خود را رعایت کنید که مشت محکمی است که بر دهان آمریکا میزنید. و تو ای برادر راه خدا بهترین و برترین راههاست در بچگی پوینده و کوشنده و در این راه باشی سعی کن که اسلام را تا وقت بلوغ بشناسی و همیشه در راه اسلام گام برداری.
پدر جان از شما میخواهم اگر مرا به فرزندی خود قبول داشتهاید این نصیحت را از من بپذیری که قدر این نائب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، خمینی(قدس سره) کبیر و بنیانگذار جمهوری اسلامی، این بتشکن تاریخ و ابراهیم(علیه السلام) زمان، این فرمانده رزمندگان را بدانید که اطاعت کردن از او اگر مسلمانی البته مسلمان ظاهری خیر، مسلمان باطنی اگر هستی واجب شرعی است که بدانی و از تو میخواهم به مسجد این سنگر انقلاب را خالی نگذاری و همیشه در صحنه باشی، با کفر جهانی بجنگی. وصیت چیزی ندارم فقط کتابخانه است و آن کمد که در خانه باشد و خانوادهام از او استفاده کنند، از شما میخواهم که هر که مرا میشناسد؛ دو رکعت نماز برایم بخواند و 24 روز قضای روزه دارم که برایم بگیرید. امام(قدس سره) را دعا کنید، همیشه در صحنه نبرد باشید. مساجد را پر کنید، سنگرها را خالی نگذارید، به پیروی از شهید مظلوم بهشتی هیچگاه سازش نکنید.
والسلام.
خاطره:
یکی از خاطراتی که از شهید علیرضا مکی داریم این است که بعد از بازگشت از جبهه در نوبت اول که در فتح شیاکوه شرکت داشت، وقتی که مراجعت کرد پرسیدیم چگونه پیروزی به دست آورید. گفت: شب حمله بعد از اینکه دعاهایمان تمام شد و حاضر برای حمله شدیم بچهها همه همدیگر را در بغل میگرفتند و میبوسیدند و وصیت میکردند که اگر من شهید شدم به خانوادهام بگویید به آرزویش رسید و بعضیها هم آخرین سفارشها را میکردند. از بس شور و اشتیاق حمله را داشتیم کوهها در نظرمان مثل یک دشت صاف و هموار بود و سنگها مانند چمن نرم! با کلمه رمز یا مهدی ادرکنی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سرعت به پیش میرفتیم تا اینکه شیاکوه را از دست دشمن خدا و بعثیان کافر بیرون آوردیم. واقعاً من در جبهه حضور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را حس میکردم. به طوری که وقتی اسیر میگرفتیم میگفتند: فرماندهتان را به ما نشان دهید. فرمانده را نشان دادیم گفتند: این فرمانده شما نیست، فرمانده شما با اسب سفید به پیش میآمد و خیلی از ما را از بین برد...
دانشآموز شهید علیرضا مکی سه مرتبه به جبهه عزیمت نمود. یکبار در آذرماه 60 رفت و دفعه دوم در 12 فروردین 1361 رفت که بعد از 4 ماه بازگشت و بالاخره دفعه سوم در ماه مبارک رمضان 1361 به جبهه عزیمت نموده که در حمله رمضان در خاک عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد.
1. سوره بقره، 169.
شهید علیرضا مکی، در اولین روز از اردیبهشتماه سال 1345 در خانوادهای متدین و سختکوش در شهر اراک متولد شد. در کودکی بر اثر سانحهای از نظر جسمی دچار آسیب شد. در کودکی به جلسات قرآن راه یافت و از کلاس سوم ابتدائی به جلسه قرآنی در مسجد ابوالفضل(علیه السلام) که توسط آقای حسینی آموزش داده میشد راه یافت. در نوجوانی در جلسات شهید تقی مهدی سلطانی شرکت میکرد و از همان موقع مطالعه را آغاز کرد و در جو انقلاب اسلامی قرار گرفت و امام(قدس سره) را شناخت و سپس با حضور در مسجد حاج محمدابراهیم و مسجد حاج نقی خان و مسجد حاجآقا نقی به فعالیت انقلابی مشغول شد. بعد از انقلاب نیز عضو انجمن اسلامی دبیرستان علوی و عضو شورای شاخه دانشآموزان حزب جمهوری اسلامی بود.
با شروع جنگ تحمیلی با عضویت در بسیج دوره آموزش نظامی را پشت سر گذاشت و مدت کوتاهی بعد راهی جبهههای جنوب شد. او پس از سه مرحله حضور داوطلبانه در مناطق عملیاتی غرب و جنوب سرانجام هنگامی که به عنوان بسیجی گردان شهید بختیاری در عملیات رمضان شرکت کرده بود در پنجم مردادماه 1361 در منطقه پاسگاه زید عراق به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید که در منطقه عملیاتی مفقود شده بود پس از تفحص در بیست و پنجم شهریورماه سال 1374 در زادگاهش به خاک سپرده شد.