بسم الله الرحمن الرحیم
... این وصیتنامه را از آنجا مینویسم که بر هر فرد مسلمان واجب است.
اگر خدا بخواهد و لیاقت شهادت را داشته باشم، آرزویی دارم، ولی چنان میپندارم که من لایق این مقام رفیع نباشم.
اگر خدا توفیق دهد و شهید شدم، در شهادتم جشن بگیرید!....
اگر انسان در این جبهه روشن حق و باطل شهید نشود، چنین میدانی به سختی پیدا خواهد شد.
به شما و همه دوستان توصیه میکنم:
در هر امری به سخنان حضرت امام(قدس سره) مراجعه کنید! با سکوتش سکوت کنید و با اعتراضش، اعتراض. با تأییدش، تأیید و با تکذیبش، تکذیب...
من، فقط یک آرزو دارم و آن این که اعمالی که انجام دادهام و انجام میدهم، قبول درگاه خدای تعالی باشد.
شهید مسعود ملاحسینی در دوم شهریورماه سال ۱۳۴۱ در شهرستان خمین متولد شد، در همان شهر رشد کرد و در مسجد و مدرسه از مسائل جامعه و کشور، آگاهی یافت و در صف پیروان امام خمینی(قدس سره) و خواستاران حکومت اسلامی قرار گرفت.
مسعود از اشرافیگری و افراط بر کنار بود و از زرق و برقهای کاذب بیزاری میجست. اوقات فراغت خود را به مطالعه میگذراند و برای درک بهتر جهان و انسان، از راه آشنایی با روحانیون به تفکر و عقیده خویش نظمی نوین بخشید و به میدان عمل سیاسی و اجتماعی درآمد.
در سالهای ۱۳۵۶ - ۱۳۵۷ با پخش اعلامیههای حضرت امام(قدس سره) و توزیع آن که بسیار خطر داشت، نشان داد در راه آزادی و استقلال وطن تا پای جان میایستد.
او مدتی از کودکیاش را در آبادان گذرانده بود و به همین دلیل تحصیلات ابتداییاش را در آبادان گذرانیده بود و از خردسالی به این شهر علاقهمند بود و پس از آن که به خمین رفت و در آنجا دوره تعلیمات متوسطه را طی کرد، آبادان و خاطرههای شیرین روزهای کودکی را از یاد نمیبرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس سپاه به عضویت آن نهاد انقلابی درآمد و در شمار اولین کسانی بود که برای عقیم کردن نقشه دشمن در اشغال آبادان، به جبهه اعزام شد و به عنوان معاون فرمانده گروهان در معیت شهید آندی در جبهه حضور یافت. هنگامی که آتش دشمن از آبادان ویرانهای ساخته بود، در شهری غریب و تنها، در جمع جوان مردانی دیگر به خاطر رضای خدا قهرمانانه جنگید، و پس از چند ماه نبرد عاشقانه به تاریخ نوزدهم دیماه ۱۳۵۹ در شهر آبادان از جام شهادت نوشید و به وصال یار رسید. پیکر مطهرش بعد از گذشت هشت ماه به خاک سپرده شد.