بمبهای دشمن بیمحابا بر سر مردم بیگناه فرود میآمد تا جنگ تحمیلی را به نفع خودشان تمام کنند اما هیهات که جز روسیاهی چیزی برایشان نداشت. بانوی شهیده زینب ملک حسینی مادری دلسوز و فداکار همسری مهربان و ایثارگر که وصف خوبیهایش هنوز هم بر سر زبانهاست. علیرغم این که به مکتب نرفته بود؛ همیشه راهنمای بسیار خوبی برای اعضای خانواده بود. فرزندان به یادگار مانده از او خود گواه دانایی و توانایی این مادر فداکار است. پسر کوچکش که عازم جبهه شد با چشمان نمناک بدرقهاش کرد. فقط یک کلمه گفت: خدا پشت و پناهت. امیدوارم هر چه زودتر دشمن نابود شود و تمام جوانان به خانه بازگردند. او نمیدانست که بمبهای صدام تکریتی شهر را به آتش خواهد کشید و اگر این جوانان نباشند خانه دیگر امن نیست. فصل پر پر شدن گلها بود. جنگ به سالهای پایانی نزدیک میشد و دشمن که در مقابل جوانان برومند ایرانی کم آورده بود، دست به جنایاتی دیگر میزد؛ دشمن از انقلاب مردم ترسیده بود. مردان و زنانی که بهارهای زیبایی آفریدند؛ حالا تاوان شجاعت و استقامت و ایستادگی را با خونشان میپردازند. و زینب در 23/10/1365 در بمباران اراک به قافله شهدا پیوست. به کدامین گناه و در چه قانونی زنهای سالخورده و کودکان بیگناه در خانه امن خود مورد تهاجم واقع میشوند و جز صدام کافر چه مردی به خود اجازه میدهد خانههای مردم را بر سرشان خراب کند. دشمن تمام تلاشش را میکند تا صدای مردم را در گلو خفه کند اما هیهات که صدای حق جهانی را در بر میگیرد. پیکر شهیده ملک حسینی در گوشهای از گلزار شهدا آرمید و سالها نشانهای از ایثار و از خود گذشتگی مردم این سرزمین خواهد بود.