اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد با تمام قدرت ایستادهایم.[1]
با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت آیتالله عظمی امام خمینی(قدس سره) وصیت خود را آغاز میکنم. پدر بزرگوارم سلام علیکم، پدر جان برای من بسیار زحمت کشیدهاید و مرا پروردهاید و در بهترین موقع به جبهه جنگ فرستادید. موقعی که اسلام ما در خطر بود من به جبهه آمده ام و در راه اسلام و میهن شهادت رسیدهام. برای شهادتم گریه و زاری نکنید. افتخار کنید که فرزندتان در راه اسلام شهید شده است. من امانتی در پیش شما بودهام که باید روزی این امانت را خوب تحویل بدهی؛ ولی خوش به حال کسی که امانت خود را به راه اسلام و خدا بدهد. جوانان، به جبهه بیایید که اسلام به شما احتیاج دارد. مادر جان سلام علیکم. تو را به فاطمه زهرا(B) قسم میدهم، بر شهادتم گریه نکنی. افتخار کن که فرزندت به راه امام خمینی(قدس سره) شهید شده است. برادر جان، امیدوارم که بر شهادت من ناراحت نباشید و افتخار کنید که برادرتان بهترین راه را برای خود انتخاب کرد و شهید شد. خواهران من مانند حضرت زینب(B) باشید و هیچ ناراحتی نداشته باشید که پیروزی از آن ماست. عموها، سلام علیکم، امیدوارم که بر شهادت من ناراحت نباشید و افتخار کنید که پسر برادرتان بهترین راه را برای خودش انتخاب کرد و شهید شد. پدر جان سلام مرا به تمام قوم و خویشان برسان و بگو اگر کسی از دست حجتالله حسینی ناراحت هست حلال کند.
1. امام خمینی(7).
حجتالله در روستای«سنجدک» از توابع خمین پا به عرصه وجود گذاشت. از سن هفت سالگی به مدرسه رفت. با این که درسش خوب بود؛ به علت فقر و نداشتن امکانات نتوانست ادامه تحصیل بدهد. با پدرش مشغول کشاورزی شد. شهید حسینی انسان با گذشت، مهربان، صبور و با اخلاق بود. با علاقه در راهپیماییها و مبارزههای انقلابی شهرستان خمین، شرکت میکرد و شبها در روستای کلان، از دستاوردهایی انقلاب عزیز نگهبانی میکرد و در فعالیتهای بسیج شرکت داشت. برای خدمت سربازی در جمع ارتشیان دلاور قرار گرفت و با گذراندن آموزشهای مختلف آماده نبرد با دشمن شد و توانست با شجاعت بینظیر خود به عنوان سرباز تیپ دوم از لشکر 28 کردستان با دشمن در منطقه سقز مقابله کند. پس از دو سال به روستا بازگشت و ازدواج کرد. حجتالله بسیار خوش اخلاق بود و با همه اهل خانواده مخصوصاً همسر، پدر و مادر به مهربانی رفتار میکرد و همیشه با مردم مدارا میکرد.
پس از چند ماه وی از طریق بسیج خمین به گردان روحالله(قدس سره) پیوست و به جبهه اعزام شد و مدت چهل روز در جبهههای حق علیه باطل با دشمن اسلام جنگید تا این که در بمباران هوایی بر اثر اصابت ترکش به ناحیه دست و شکم در منطقه عملیاتی بانه در یکم آذر ماه سال 1362 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.