بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت میدهم از خدایی نیستم جز خداوند متعالی که مخلوقات خواهد بود و شهادت میدهم که حضرت محمد بن عبدالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بنده و پیامبر آخر است که بر نوع بشر منت نهاد. برای راهنماییشان فرستاد و شهادت میدهم به ولایت حضرت علی بن ابیطالب(علیهما السلام) که وصی بلافصل رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میباشد. به یازده فرزندش که صد جان همچو منی به فدای هر یک از این بزرگواران باشد که این عزیزان عروهالوثقی و حجت اهل دنیا هستند.
و اما بعد اینجانب صفرعلی نوبخت (قاسم) جملات زیر را به عنوان وصیت مینویسم. اول شکر میکنم خدا را که مرا انسان کامل خلق کرده است و شکر میکنم خدا را که من از روزیخواران او هستم. پس با این اعتراف من راه حمایت از دین خدا را انتخاب کردم و حق راه نمام مسلمانان دنیا بهویژه ایرانیها و خصوص خویشاوندان خودم از دور و نزدیک و آشنا میکنم این دل بستن به دنیا به کلامی از حضرت علی(علیه السلام) استناد میکنم که میفرماید: (دنیا سرایی است که به مکر و دغل شهرت یافته از روی دغلبازی به دام میاندازد که از این غم و اندوه آن را فراگرفته و خودش در آن نکوهیده شده است) دل از دنیا ببرید که با چشم میشود که دین اسلام حامی میخواهد. نباشد که فقط پای منبرها اشک دروغی ریخته شود فرزند پیغمبر زمان پیغمبر بتشکن (قبول کن که خمینی(قدس سره) بتشکن است) صدایش چون حسین(علیه السلام) بلند است برای دین خدا.
و اما بعد همسرم مبادا گواه ساده گویان بر تو اثر کند من از روی عقل انتخاب کردم و به تو سفارش میکنم برای تربیت فرزندانم برای روزی آنها غم مخور که خداوند فرمود: ما از جایی بندگان خود را میدهیم که متوجه نشوند شاید بارها متوجه این گفته شده باشی که در زندگی ما بوده است.
این نوشته وقتی به دست شما میرسد که من در این دنیا نیستم پس سفارش میکنم که اگر لباس نو دارید، حتماً بپوشید. لباس نو را برای شادی پوشید و حتماً بلند گریه نکنید شجاع باشید. در هر حالت خداوند را در نظر بیاورید و شکرگزار باشید. همسرم ..... سرپرستی بچه را عهد دار باش .... هر چیز از مال دنیا که مال من بوده است به فرزندانم میرسد هر کدام از روی شرع مقدس اسلام ببرند و همینطور همسرم اگر همسرم فرزندانم صلاح دیدند میتواند زیارت خانه خدا برود چون او به گردن من حق دارد من از او رضایت دارم امیدوارم که او هم از من راضی باشد.
فرزندانم کس نبود و نیست و نخواهد بود که مقروض خداوند متعال نباشد. پس پدرتان هم خیلی زیادتر. پس برای پدرتان طلب آمرزش بکنید و اگر توانستید برایم نماز و روزه یا خودتان هدیه کنید و از شما همچنین طلب آموزش دارم.
از فروش وسایل کارم مقداری بدهی دارم بدهید عمو فضلعلی مقداری میخواهد که خودش میداند و مقداری هم که در منزل است معلوم است ... جناب حاجی ابراهیم میداند و همچنین از خودش از مردم و مخصوصاً مردم قورچی باشی برای پدرتان حلالیت بگیرید.
شهید والامقام صفرعلی نوبخت، غیورمردی که در سال 1325 در روستای زیبای قورچی باشی از توابع شهرستان خمین در خانواده ساده و صمیمی که مهربانی و محبت بین اعضای آن جریان داشت، دیده به جهان گشود. روستازادهای دلیر که قهرمانی بزرگ برای مردم شد. او روزهای کودکی را به سرعت سپری کرد و در سن هفت سالگی وارد دبستان شد. تا سال ششم دبستان درس خواند اما پس از آن به دلیل عدم امکانات تحصیلی در آن زمان ادامه تحصیل نداد و درس خواندن را رها کرد. از کودکی خوشرفتار و مهربان بود و با همه اعضای خانواده به خوبی رفتار میکرد هرگز احترام کسی را نمیشکست و هرگز با رفتار و گفتارش کسی را دلخور نمیکرد. در دوران جوانی وارد بازار کار شد تا با تلاش خود روزی خود را فراهم کند. جوشکار بود و با زحمت فراوان زندگی را میگذراند. در وقایع انقلاب فعال بود و به سهم خود برای پیروزی انقلاب اسلامی کوشید. پس از به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی در سال 1358 ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. با آمدن فرزندانش خوشبختی بیش از پیش در زندگیاش به جریان درآمد. او همسری فداکار و دلسوز بود که برای زندگی خانوادهاش میکوشید و تمام تلاشش این بود تا همسرش را در تمام لحظات زندگی همراهی کند. پدری دلسوز و فداکار که برای رفاه و آسایش فرزندان میکوشید و در تربیت دینی و اخلاقی آنها تلاش بسیاری میکرد. شیر مردی که ادب و اخلاق و دینداری را به فرزندانش آموخته بود و با کار و تلاش بسیار روزی حلالی فراهم میکرد تا فرزندانش بر سفرهای با نان حلال بزرگ شوند.
با شروع جنگ تحمیلی قرارش را از دست داد و در لباس بسیج به سمت جبهههای نور علیه ظلمت حرکت کرد. بیش از یک سال به عنوان بسیجی گردان روحالله(قدس سره) از تیپ 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در جبهههای نبرد بود تا اینکه سرانجام در یازدهم آبان ماه سال 1361 در عملیات محرم به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در زادگاهش - قورچی باشی - به خاک سپرده شد.