بسم الله القاسِمِ الجّبارین و بسم رَبّ الشهداء
وصّیتنامهای از بنده نا چیز خدا، حمید حسینی.
زنده و پاینده باد اسلام عزیز، سلام بر شهیدان زنده و شاهدان که با خون رنگین خود، درخت اسلام را از صدر اسلام تا به حال آبیاری کردند و نگذاشتند که بخشکد. درود بر رهبر کبیر انقلاب، قاعد عظیم الشأن، روحالله(قدس سره) و بنیانگذار جمهوری اسلامی در جهان انشاء الله! من نمیدانم چگونه شکر این نعمتهای خدای منّان را به جای آورم که لطفش شامل حال ما مسلمانان جهان شده است که چنین رهبر و امام کبیری را به ما داده که ما را از مرداب گناه و جهل و ضلالت که تا گلویمان را گرفته بود، بیرون کشید و به راه حق و حقیقت و مبارزه با طاغوتیان و نشان دادن « اِنَّ الجَهادَ بابُ مِن اَبوابِ الجنَه؛ معصومین(علیهم السلام) میفرمایند: جهاد در راه خدا دری از درهای بهشت است». و مرا نیز به جهاد، که عالیترین درجه و مقام در نزد خداست، هدایت کرد. اگر مسئلهی ولایت فقیه و شناخت مکتب و مذهب نبود که آن هم از ولایت فقیه سرچشمه میگیرد؛ چه کسی میتوانست این جوانان که سن آنها از دوازده الی بالاتر و یا پیرمردانی همچون حبیب بن مظاهر(علیه السلام)، با محاسن سفید که من خود شاهد بودم، در تابستان در جبهه محمدیه، آن گرمای خوزستان سنگر و یا کانال میکندند. من شرمم میآید که بگویم من هم به جبهه آمدم و یادم میافتاد داستان جنگ خندق و سلمان فارسی را. اینجانب آرزوی شهادت ندارم. آرزو دارم بمانم و اگر خدا قبول کند، خدمت کنم به اسلام و مسلمین و ثواب شهادت را ببرم. تا به حال که جبهه آمدم چه در کردستان و چه در جبهههای دیگر، هر کاری که به من واگذار شده، به قدر توانم انجام دادهام ) لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا).[1] و خطر هم خیلی از سرم گذشته است. این وصیتنامه را در ساعت 5 روز شنبه 28/9/1360، در سنگر زیر رگبارگلولهها، خالی از هدف مزدوران مینویسم. حال اگر روزی توفیق شهادت نصیبم شود، با آغوش باز میپذیرم. انشاءالله که مرا دربان یکی از خدمتگزاران مؤمن در بهشت قراردهند. خداوند انشاءالله پدر و مادر مرا و برادران و خواهران و همسر و سه فرزندم به نام مهدی، جواد و نفیسه را عاقبت به خیر کند و تا نیامرزیده است، از دنیا نبرد. مخصوصاً اولاد مرا توفیقی دهد که همان طوری که خودم آرزو داشتم یا روحانی یا پاسدار انقلاب اسلامی و یا خدمتگزاری به اسلام و مسلمین قرار دهد. سخنی با برادران و خواهران دینی دارم به عقیده من برای شهدا ناراحت نباشید؛ بلکه کوشش کنند و ببینند که آیا شهدا خون دادهاند که شما بنشینید و فقط عزاداری کنید یا این که از سبیل اسلام و الگوی اسلام همان قوانین پیامبر گونه رهبر کبیر انقلاب پیروی کنید. اگر در عزای شهید این فکرها را بکنید و خودسازی که مهمترین کار در اسلام است، انجام دادی که خوب است و شهید را درک کردهای وگرنه باید به جای عزاداری شهید واقعاً برای خودت عزاداری کنی چون شهید، با ایمان و دستور گرفتن از رهبر، لبیک را گفته و وظیفه خود را در برابر اسلام عزیز ادا کرده است. تو هم ببین، چنین کردهای؟ اگر گرانفروشی و هر وقت خواستی گرانفروشی کنی، به یاد آن پیرزن بیفت که کسر شکم خود میگذارد و به جبهه کمک میکند. حدود شب، در تاریخ 17/10/1362، خواب امام خمینی(قدس سره) را و شب در تاریخ 24/10/1360، خواب آیت الله نجفی مرعشی را دیدهام. الان که با شما صحبت میکنم در سنگر تنگ و تاریکی از سنگرهای شوش هستیم و گویا چند ساعت دیگر به حمله نمانده است که چند کلمهای با شما صحبت میکنم؛ و آن این که از یاد خدا نروید، گرانفروشی نکنید. غیبت نکنید. تهمت نزنید. اینجانب جز از ضد انقلابها و مغرضان، دیگر از کسی گلگی(گلایه) ندارم خدا نگهدارتان.
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعًا).[2] ای کسانی که اظهار میکنید ما ایمان آوردیم! سلاح جنگ بر گیرید و برای جهاد حرکت و کوچ کنید، دسته دسته هر کدام به یک طرف یا به اجتماع به یک جبهه؛ هر کدام به صلاح است. باز هم بگویم که هر چه داریم از قاعد عظیم الشان، روح خدا، بت شکن زمان، امام خمینی(قدس سره) داریم. چند کلمهای هم وصیت میکنم که اینجانب شصت هزار تومان بابت یک دانگ خانه به پدرم دادهام ... از حقوقم بگیرد و بدهید ....کتابها و به طور کلی هر چه وسایل دارم برای مهدی باشد.
1. سوره بقره، 286.
1. سوره نساء، 71.
حمید در ششمین روز از اردیبهشت 1331، در شهر محلات دیده به جهان گشود. در کانون گرم خانواده به رشد و تکامل رسید. تا پایان دوره راهنمایی تحصیل کرد. بعد از آن ترک تحصیل کرد و در کنار پدر در مغازه تعمیرگاه خودرو مشغول به کار شد. در سال 1352 ازدواج کرد که ثمره ازدواجش سه فرزند بود.
با شروع قیام مردم علیه حکومت پهلوی، به صف مبارزان پیوست و در تظاهرات و راه پیماییهای اول انقلاب حضور داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا به نیروهای انقلابی پیوست و در کمیته پاسداری از انقلاب اسلامی در مقابل حرکتهای منافقین، فعالیتهای نظامی را آغاز کرد. پس از مدتی با شکلگیری سپاه پاسداران، به عضویت آن نهاد در آمد.
از زمان شروع حرکتهای گروهکها به کردستان اعزام شد و چند ماه در آنجا خدمت کرد. با شروع جنگ تحمیلی از اولین کسانی بود که داوطلبانه در جبهههای نبرد حق علیه باطل حاضر شد و پس از ماهها نبرد با دشمن بعثی در عملیات فتحالمبین، هنگامی که در تیپ 7 ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان فرمانده گروهان خدمت میکرد در منطقه شوش بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر شهید در گلزار شهدای شهر محلات به خاک سپرده شد.